(بن ماضیِ کندن) ۱. = کندن
۲. کندهشده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آبکند.
۳. (اسم) [قدیمی] جراحت.
۴. (اسم) [قدیمی] گودال.
〈 کندوکاو: (اسم مصدر) [مجاز]
۱. کندن و کاویدن.
۲. [عامیانه، مجاز] تفحص؛ تجسس.
〈 کندوکوب: (اسم مصدر)
۱. کندن و کوبیدن.
۲. [قدیمی] آشوب؛ تشویش؛ اضطراب: ◻︎ نه گفت اندر او کار کردی نه چوب / شب و روز از او خانه در کندوکوب (سعدی۱: ۱۲۴).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
مؤلف: حسن عميد، سرپرست تأليف و ويرايش: فرهاد قربانزاده، ناشر: اَشجَع، چاپ نخست: ۱۳۸۹
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.