کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کنده کار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کنده کاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) kandekāri عمل کندن و نقشونگار انداختن روی سنگ، چوب، یا فلز؛ کندهگری.
-
کنده گر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹کندهکار› [قدیمی] kandegar کسی که بر روی فلز، چوب، یا چیز دیگر کندهکاری میکند.
-
کنده گری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] kandegari شغل و عمل کندهگر؛ کندهکاری.
-
پوست کنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) pustkande ۱. جانور یا میوه که پوست آن را کنده باشند.۲. [مجاز] سخن صریح؛ آشکار؛ بیپرده: ◻︎ چرا چون گل زنی در پوست خنده / سخن باید چو شکّر پوستکنده (نظامی۲: ۱۴۰).
-
جستوجو در متن
-
مقلوع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] maqlu' ۱. ازبیخکندهشده؛ ازجابرداشتهشده.۲. معزول و برکنارشده از کار.
-
خشکه کار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹خشککار› [منسوخ] xoškekār قسمتی از مجرای قنات که آب از کف و دیوارۀ آن تراوش نمیکند و فقط برای عبور آب کنده میشود.
-
تکمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹دکمه، دگمه› tokme ۱. وسیلهای کوچک از جنسی سخت که برای بستن شکاف جامه یا تزیین آن به کار میرود: در دعوای دیروز تکمهٴ یقهاش کنده شده بود.۲. وسیلۀ کوچکی که برای روشنوخاموش کردن وسایل برقی به کار میرود: تکمهٴ زنگ اخبار.۳. هر برجستگی گو...
-
کند
فرهنگ فارسی عمید
(بن ماضیِ کندن) kand ۱. = کندن۲. کندهشده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آبکند.۳. (اسم) [قدیمی] جراحت.۴. (اسم) [قدیمی] گودال.〈 کندوکاو: (اسم مصدر) [مجاز]۱. کندن و کاویدن.۲. [عامیانه، مجاز] تفحص؛ تجسس.〈 کندوکوب: (اسم مصدر)۱. کندن و کوبیدن.۲. [قدیم...
-
پیوند
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ پیوستن) [پهلوی: patwand] ‹پدوند› peyvand ۱. = پیوستن۲. (اسم مصدر) اتصال؛ پیوستگی؛ همبستگی.۳. (اسم مصدر) ازدواج؛ وصلت: پیوندتان مبارک باد.۴. (اسم مصدر) (زیستشناسی) اتصال جوانه یا شاخۀ درختی به شاخه یا ساقۀ درخت دیگر که از همان نوع یا شبیه ...