کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کفش و کلاه پاره کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کفش دار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) kafšdār کسی که در زیارتگاهها یا مجالس عمومی کفشهای مردم را نگهداری میکند.
-
کفش دوزک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) kafšduzak = کفشدوز
-
کفش کن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kafškan جایی که در آن کفشها را از پا درآورند.
-
کفش گر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] kafšgar کفشدوز؛ کسی که کفش میدوزد.
-
جستوجو در متن
-
جر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) ‹جرجر› jer صدای پاره کردن چیزی مانند کاغذ، پارچه، و امثال آنها.〈 جر خوردن: (مصدر لازم)۱. پاره شدن پارچه یا کاغذ.۲. شکاف برداشتن.〈 جر دادن: (مصدر متعدی) پاره کردن چیزی مانند کاغذ، پارچه، و امثال آنها.〈 جر زدن: (مصدر لازم)۱. ...
-
تمزیق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tamziq دریدن و پاره کردن جامه یا پارچه.
-
جرجر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) jerjer صدای پاره کردن چیزی مانند کاغذ، پارچه، و امثال آنها.
-
افتراس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'efterās شکار افکندن؛ پاره کردن و درهم شکستن و دریدن شکار.
-
فتردن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹فتریدن، فتاریدن، فتالیدن› [قدیمی] fetordan ۱. دریدن؛ پاره کردن؛ شکافتن: ◻︎ خود برآورد و باز ویران کرد / خود ترازید و باز خود بفترد (خسروی: لغتنامه: فتردن).۲. پراکنده کردن.
-
پینه دوز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) pineduz ۱. کسی که پیشهاش پینه کردن کفشهای پاره و کهنه است؛ پارهدوز؛ لاخهدوز: ◻︎ گر به غریبی رود از شهر خویش / سختی و محنت نبرد پینهدوز (سعدی: ۱۲۱).۲. (اسم) (زیستشناسی) حشرۀ کوچک سرخرنگ با چهار بال که دو بال ضخیم آن بر روی دو ب...
-
بریدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: brītan] boridan ۱. جدا کردن.۲. پاره کردن.۳. جدا ساختن چیزی از چیز دیگر با کارد یا قیچی یا آلت دیگر.۴. (مصدر لازم) جدا شدن.۵. (مصدر لازم) پاره شدن.۶. [قدیمی] درنوردیدن و پیمودن (راه).
-
هتک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] hatk ۱. پرده دریدن؛ پاره کردن پرده.۲. کشیدن و کندن پرده از جای خودش.۳. مفتضح ساختن؛ رسوا کردن کسی.
-
پینه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) pine ۱. تکۀ پارچه یا چرم که به لباس یا کفش پاره بدوزند؛ وصله.۲. آن قسمت از پوست، بهویژه در کف دستوپا، که در اثر کار کردن سفت و ستبر شده باشد.۳. ستبری پوست میانۀ پیشانی از سجدۀ بسیار.〈 پینه بستن: (مصدر لازم) ستبر شدن پوست، بهویژه در کف د...
-
تخفیف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] taxfif ۱. سبک کردن.۲. کاستن.۳. (ادبی) در دستور زبان، مختصر ساختن کلمه با کم کردن یکی از حروف یا حذف تشدید برای سهولت تلفظ یا ضرورت شعر، مثل «گاه» و «گه»، «کلاه» و «کُلَه»، «اگر» و «ار».