کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کشتی جای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بسته کشتی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹بستهکستی› bastekošti در آیین زردشتی، کسی که کشتی بر کمر بسته باشد.
-
کشتی ران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ka(e)štirān رانندۀ کشتی؛ کشتیبان.
-
کشتی رانی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) ka(e)štirāni شغل و عمل کشتیران؛ کشتی راندن.
-
کشتی گیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) (ورزش) koštigir کسی که کشتی میگیرد.
-
کشتی گیری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) (ورزش) koštigiri کشتی گرفتن.
-
جستوجو در متن
-
لنگرگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از یونانی. فارسی] langargāh جای لنگر انداختن و ایستادن کشتی.
-
بندرگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) bandargāh جای لنگر انداختن کشتی در کنار دریا یا بندر؛ بندر.
-
عرشه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عرشَة] 'araše ۱. سطح بالای کشتی.۲. هر جای مسطحی که از اطراف خود بلندتر باشد.
-
بارانداز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) bār[']andāz ۱. جای بار انداختن.۲. قسمتی از ساحل یا بندرگاه که در آنجا کشتیها بارهای خود را خالی میکنند؛ بارافکن.۳. [قدیمی] جایی که کاروان فرود بیاید.
-
لنگر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از یونانی] langar ۱. آهن و زنجیر بسیارسنگین که کشتی را با آن از حرکت بازمیدارند.۲. آلتی که از ساعتهای دیواری آویزان میکنند و با تکان خوردن متناوب آن چرخهای ساعت به حرکت درمیآید، پاندول.۳. ‹لنگری› [قدیمی] جای وسیع برای پذیرایی مهم...
-
انداختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: handāxtan] 'a(e)ndāxtan ۱. رها کردن چیزی از بالا به پایین.۲. پرتاب کردن: سنگ انداختن.۳. گستردن؛ پهن کردن: فرش انداخت.۴. به دور افکندن.۵. در جای خود قرار دادن: در را جا انداخت.۶. درون چیزی قرار دادن: کشتی را در آب انداخت.۷. تک...