(مصدر متعدی) [پهلوی: handāxtan] ۱. رها کردن چیزی از بالا به پایین.
۲. پرتاب کردن: سنگ انداختن.
۳. گستردن؛ پهن کردن: فرش انداخت.
۴. به دور افکندن.
۵. در جای خود قرار دادن: در را جا انداخت.
۶. درون چیزی قرار دادن: کشتی را در آب انداخت.
۷. تکان دادن شدید عضوی از بدن به طوری که انگار آن را پرتاب کنند: لگد انداختن.
۸. با حرکت سریع چیزی را گرفتن: دست انداخت و بالای در را گرفت.
۹. [عامیانه] سقط جنین کردن: بچه را انداختن.
۱۰. به عمل آوردن: سرکه انداختن.
۱۱. تاباندن: نور انداخت توی صورتش.
۱۲. [عامیانه] به طعنه و مجاز چیزی گفتن: متلک انداخت.
۱۳. عکس گرفتن از کسی یا چیزی.
۱۴. رها کردن؛ ترک کردن: سه سال است که ما را انداخته اینجا و خودش رفته.
۱۵. [عامیانه] عزل کردن؛ برکنار کردن.
۱۶. معین کردن: شروع سفر را انداختند شب جمعه.
۱۷. از حرکت بازداشتن: از کار انداخت.
۱۸. نابود کردن؛ از بین بردن.
۱۹. نقش کردن: چهار طرف صفحه را گلوبوته انداخت.
۲۰. محروم کردن.
۲۱. [عامیانه] مردود کردن: استاد مرا انداخت.
۲۲. سبب شدن وضع یا حالتی.
۲۳. منتشر کردن: چو انداختند که من بیمارم.
۲۴. سرنگون کردن؛ چیزی را از حالت طبیعی خود خارج کردن: گلدان را انداخت.
۲۵. [عامیانه] در معامله کسی را گول زدن.
۲۶. [قدیمی] اندازه گرفتن.
۲۷. [قدیمی] مشورت کردن.
۲۸. [قدیمی] مطرح کردن.
۲۹. [عامیانه] مسیری را در پیش گرفتن: انداختیم تو اتوبان.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
مؤلف: حسن عميد، سرپرست تأليف و ويرايش: فرهاد قربانزاده، ناشر: اَشجَع، چاپ نخست: ۱۳۸۹
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.