کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کسرة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کسره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: کسرَة] kasre حرکت زیر حرف و علامت آن؛ زیر.
-
کسره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: کسرَة، جمع: کسرات] [قدیمی] kesre تکهای از یک چیز شکسته و خردشده؛ تکه.
-
واژههای همآوا
-
کثرت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: کَثرة] ke(a)srat ۱. بسیار شدن؛ بسیاری.۲. [مقابلِ وحدت] (فلسفه) [قدیمی] تعدد موجودات عالم؛ اعتقاد به تعدد موجودات عالم.
-
جستوجو در متن
-
مکسور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] maksur ۱. کلمهای که دارای حرکت کسره باشد؛ کسرهدادهشده.۲. [قدیمی] شکستهشده.
-
مضاف الیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (ادبی) mozāfon'elayh در دستور زبان، اسمی که اسم دیگر با کسره به آن نسبت داده شود.
-
جار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] jār ۱. کِشنده؛ جذبکننده.۲. (ادبی) در نحو عربی، حرفی که به آخر کلمه کسره میدهد.
-
توجیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تَوجیه] to[w]jih ۱. آوردن دلیل برای اثبات درست بودن کاری.۲. دلیلی که به این منظور آورده میشود.۳. (ادبی) در قافیه، حرکت ماقبل حرف رَوی اعم از فتحه یا ضمه یا کسره، مثل کسرۀ دال و گاف در کلمۀ دِل و گِل.۴. (ادبی) در بدیع، سخن گفتن به ن...
-
مجرور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] majrur ۱. در نحو عربی، کلمهای که آخر آن حرکت کسره داشته باشد؛ کلمهای که پس از حرف جرّ بیاید و یا مضافالیه واقع شود.۲. [قدیمی] کشیدهشده.
-
جر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: جرّ] jar[r] ۱. در نحو عربی، حرکت زیر دادن به کلمه.۲. [قدیمی] بهسوی خود کشیدن.۳. [قدیمی] کشیدن؛ امتداد دادن.۴. (اسم) اعراب کسره؛ زیر.〈 جرِّاِثقال: [قدیمی] =جرثقیل
-
اشباع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ešbā' ۱. سیری.۲. بسیار و وافر کردن.۳. پر کردن.۴. (شیمی) جذب کامل یک محلول در حلاّل بهطوریکه بیش از آن حل نشود.۵. (پزشکی) نهایت تحمل بدن برای جذب داروهای طبی.۶. (ادبی) در دستور زبان عربی، سیر خواندن فتحه، کسره، یا ضمه بهط...
-
اعراب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'e'rāb ۱. آشکار و روشن ساختن.۲. فصیح سخن گفتن؛ درست بیان کردن.۳. کلمۀ عجمی را عربی کردن.۴. (اسم) حرکاتِ حروف یا کلمات (فتحه، کسره، ضمه، مد، و تشدید) که در بالا یا زیر کلمات قرار میگیرد.
-
اضافه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: اضافَة] 'ezāfe ۱. باقیمانده.۲. بیش از مشخص؛ زیادی.۳. (اسم مصدر) نسبت کردن چیزی را به سوی چیزی.۴. (اسم مصدر) افزودن چیزی به چیز دیگر.۵. (اسم مصدر) (ادبی) در دستور زبان، نسبت دادن یا ملحق ساختن اسمی است به اسم دیگر که جزء اول را مضاف ...
-
اماله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: امالَة] 'emāle ۱. (زبانشناسی) در اصطلاح میل دادن فتحه به کسره بهطوریکه «الف» صورت «ی» پیدا کند، مثل کتیب (امالۀ کتاب)، رکیب (امالۀ رکاب)، و سلیح (امالۀ سلاح).۲. (پزشکی) داخل کردن داروی مایع بهوسیلۀ آلت مخصوص در رودۀ بزرگ از ...