کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کردار کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
راست کردار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] rāstkerdār راستکار؛ درستکار؛ نیکوکار.
-
نیک کردار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹نیکوکردار› [قدیمی] nikkerdār نیکوکار؛ نکوکار.
-
درست کردار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) dorostkerdār = درستکار
-
هم کردار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] hamkerdār همکار؛ شریک در فعل و عمل.
-
جستوجو در متن
-
کرد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) kard ۱. کردن.۲. کردار؛ عمل.۳. کردن؛ انجام دادن (در ترکیب با کلمۀ دیگر): کارکرد.
-
تصون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tasavvon ۱. مواظب خود بودن؛ خود را حفظ کردن.۲. [مجاز] خود را از عیب و بدی در گفتار و کردار حفظ کردن.
-
تانق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] ta'annoq ۱. تتبع کردن.۲. در کار خود ریزهکاری کردن.۳. گفتار و کردار خود را محکم و متقن انجام دادن.۴. از روی حکمت کاری کردن.
-
عمل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) [عربی، جمع: اعمال] 'amal ۱. کاری که کسی انجام میدهد.۲. طرز کار؛ کیفیت انجام یک کار.۳. (پزشکی) جراحی بر روی بدن.۴. عبادت؛ کاری دارای اجر و ثواب اخروی.۵. شغل دیوانی بهویژه جمعآوری مالیات.۶. [قدیمی] تقلب؛ نیرنگبازی.۷. (اسم) (موسی...
-
تفسیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی، جمع: تَفاسیر] tafsir ۱. معنی کلامی را بیان کردن؛ واضح و آشکار ساختن معنی سخن.۲. شرح و بیان.۳. (ادبی) در بدیع، بیان کردن مضمونی در الفاظ فشرده و پوشیده و بعد به شرح آن پرداختن، مانند این شعر: به کردار دل و عیش و سرشک و جسم من داری /...
-
داستان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: dāstān] dāstān ۱. افسانه.۲. سرگذشت؛ حکایت دستان.۳. قصه.۴. مثل.〈 داستان راندن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز]۱. داستان گفتن؛ قصه گفتن.۲. حکایت کردن.〈 داستان زدن: (مصدر لازم) [قدیمی]۱. افسانه گفتن.۲. مثل زدن: ◻︎ شگفت آمدش داستانی ...
-
سو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی، جمع: اَسواء] su' ۱. بدی؛ شر؛ آفت؛ فساد.۲. (صفت) بد.〈 سوء استفاده: بهرهبرداری بد.〈 سوء تفاهم: بد درک کردن؛ بد دریافتن امری یا عملی.〈 سوء حال: [قدیمی]۱. بدی حال؛ بدحالی.۲. تنگدستی.〈 سوء خط: [قدیمی] بدی خط و به...