کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چهره درهم کشیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گل چهره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گلچهر› [قدیمی، مجاز] golčehre زیبا؛ خوشگل؛ خوبرو؛ گلرخ.
-
چهره پرداز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) čehrepardāz صورتگر؛ نقاش.
-
جستوجو در متن
-
درهم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: darham] darham ۱. مخلوط؛ آمیخته.۲. آشفته؛ شوریده〈 درهمبرهم: [عامیانه] درهموبرهم؛ درهمریخته؛ آشفته؛ شوریده؛ مشوش؛ نامنظم.〈 درهم شدن: (مصدر لازم)۱. مخلوط شدن؛ آمیخته شدن.۲. آشفته شدن.۳. [مجاز] افسرده شدن.〈 درهم کردن: (...