کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چسبنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چسبنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) časbande ویژگی چیزی که به چیز دیگر بچسبد؛ ویژگی چیزی که دارای چسب باشد.
-
جستوجو در متن
-
لاصق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] lāseq چسبنده.
-
لزج
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] lazej لغزنده؛ چسبنده؛ چسبناک.
-
چسبندگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) časbandegi چسبنده بودن؛ چسبناک بودن؛ چسب داشتن.
-
ملاصق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] molāseq چسبنده؛ بههمچسبیده؛ پیوسته.
-
دوسنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] dusande ۱. چسبنده.۲. لیز؛ چسبناک.
-
مخنده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] maxande ۱. خزنده.۲. جنبنده.۳. چسبنده.۴. رونده از پی کسی.۵. (اسم) شپش.
-
شلکا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شلک› [قدیمی] šelkā گل سیاه و چسبنده که پا در آن بند شود: ◻︎ چو گرد آرند کردارت به محشر / فرومانی چو خر به میان شلکا (رودکی: ۵۱۹).
-
داالصدف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (پزشکی) dā'ossadaf نوعی بیماری پوستی که در آن قسمتی از پوست بدن از فلسهای چسبنده پوشیده میشود. بیشتر در آرنج و زانو بروز میکند و با خاراندن و خراشیدن موضع درد، فلسهای سفید نقرهای نمایان میگردد.
-
رس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹رُست› (زمینشناسی) ros[s] نوعی خاک که از امتزاج آن با آب خمیری چسبنده حاصل میشود و میتوان آن را به شکلهای مختلف درآورد و بهواسطۀ مواد خارجی به رنگهای زرد، سرخ، خاکستری، سبز، سیاه، سفید درمیآید؛ خاک رس؛ رست.
-
لعاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] lo(a,e)'āb ۱. (زیستشناسی) آب دهن؛ بزاق.۲. هر مایعی که اندکی غلیظ و چسبنده باشد.۳. مادۀ شفاف یا رنگین که بر روی کاشی یا ظروف سفالی میدهند.۴. روکش شیشهای نیمهمذاب بر لایهای از فلز که نقش محافظ در برابر واکنشهای شیمیایی داشته و ب...
-
انگشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: angust] 'angošt ۱. (زیستشناسی) هریک از اجزای متحرک پنجۀ دست و پای انسان که بر سر آنها ناخن روییده است.۲. (ریاضی) واحد اندازهگیری طول به اندازۀ ۱۵ تا ۲۰ میلیمتر.۳. [عامیانه، مجاز] مقدار کم از خوراک غلیظ و چسبنده که با انگشت برداش...