کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چسب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چسب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) časb ۱. مادهای که بتوان با آن اشیا را به هم متصل کرد.۲. (صفت) تنگ؛ چسبیده به بدن؛ چسبان: شلوار چسب.۳. (بن مضارعِ چسبیدن) =چسبیدن۴. چسبیده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): دلچسب، دیرچسب.
-
واژههای مشابه
-
دل چسب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [مجاز] delčasb دلپذیر؛ دلپسند؛ دلنشین؛ چیزی که انسان آن را بخواهد و بپسندد.
-
جستوجو در متن
-
چسبندگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) časbandegi چسبنده بودن؛ چسبناک بودن؛ چسب داشتن.
-
چسبان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) časbān ۱. =چسب۲. مطلوب؛ خوشایند.
-
چسبنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) časbande ویژگی چیزی که به چیز دیگر بچسبد؛ ویژگی چیزی که دارای چسب باشد.
-
گلوتن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: gluten] gelu(o)ten ذخیرۀ پروتئینی غلات که در صنایع غذایی و چسبسازی کاربرد دارد.
-
لوشانه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] lušāne ۱. چرب و شیرین.۲. لقمۀ چرب و شیرین.۳. سخن شیرین و دلچسب.
-
دوسانیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹دفسانیدن› [قدیمی] dusānidan ۱. چسبانیدن؛ چیزی را با چسب به چیز دیگر چسباندن: ◻︎ بر آن صورت چو صنعت کرد لختی / بدوسانید بر ساق درختی (نظامی۲: ۱۳۴).۲. خود را به کسی وابستن یا چسباندن.
-
ژلاتین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: gélatine] želātin مادهای حاوی پروتئین که در تهیۀ چسب، فیلمهای عکاسی، ژله، و بستنی به کار میرود.
-
نشاسته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹نشاستج› nešāste گردی سفید، بیبو، بیمزه که برای آهار دادن پارچه و ساختن پودر و چسب و پختن بعضی خوراکها به کار میرود. در طب نیز استعمال میشود.
-
اسیدلاکتیک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: acide lactique] (شیمی) 'asidlāktik اسیدی بیرنگ، بیبو، ترش، محلول در آب و الکل که از شیر بریدۀ ترشیده استخراج میشود و در داروسازی، چسبسازی، نساجی، و دباغی چرم به کار میرود.
-
آلبوم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: album] 'ālbom ۱. دفتری با جلد مقوایی کلفت و برگهای ضخیم چسبدار با جیبهای پلاستیکی برای نگهداری مجموعههای عکس، تمبر و غیره.۲. مجموعهای که در آن این دفترها یا اشیا نگهداری میشود.۳. مجموعۀ آهنگها و ترانههای یک خواننده در یک ...
-
کندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: kandan] kandan ۱. بیرون آوردن خاک و ایجاد گودال؛ حفر کردن: زمین را کند.۲. جدا کردن چیزی از چیز دیگر: چسب را از روی شیشه کند.۳. درآوردن لباس: جورابش را کند.۴. ایجاد کردن نقش و نگار یا نوشته بر سنگ، چوب، یا فلز؛ حکاکی کردن: نام او ...