کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیمان بستن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
دست پیمان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی، مجاز] dastpeymān آنچه از نقد و جنس که پیش از عروسی از طرف داماد به خانۀ عروس فرستاده شود.
-
پیمان شکن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) peymānšekan کسی که خلاف عهدوپیمان خود رفتار کند؛ پیمانگسل؛ عهدشکن: ◻︎ پیر پیمانهکش من که روانش خوش باد / گفت پرهیز کن از صحبت پیمانشکنان (حافظ: ۷۷۶).
-
پیمان گسل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] peymāngosa(e)l کسی که به عهدوپیمان خود عمل نکند؛ پیمانشکن؛ عهدشکن.
-
پیمان نامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) peymānnāme کاغذی که بر روی آن عهدوپیمان نوشته شده؛ عهدنامه.
-
راست پیمان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت، اسم) [قدیمی] rāstpeymān ۱. پیمان راستودرست.۲. (صفت) ویژگی آنکه در عهدوپیمان راستودرست و استوار باشد.
-
سست پیمان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی، مجاز] sostpeymān سستعهد؛ آنکه به عهدوپیمان خود عمل نکند؛ پیمانشکن.
-
هم پیمان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) hampeymān همعهد؛ کسی که با دیگری عهد و پیمان بسته باشد.
-
جستوجو در متن
-
معاقدت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: معاقَدة] [قدیمی] mo'āqedat با هم عهد کردن؛ پیمان بستن.
-
تعاهد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] ta'āhod ۱. با هم عهد بستن؛ پیمان بستن؛ همعهد شدن.۲. به کاری یا امری توجه و رسیدگی کردن.
-
اشتراط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'ešterāt شرط کردن؛ شرط بستن؛ پیمان کردن؛ تعلیق کردن چیزی به چیزی.
-
تعاقد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] ta'āqod ۱. با همدیگر پیمان بستن.۲. به هم گره زدن.
-
عهد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: عهود] 'ahd ۱. پیمان؛ قرارداد؛ قولوقرار.۲. روزگار؛ زمان.۳. (اسم مصدر) به عهده گرفتن؛ ضمان.۴. [قدیمی] فرمان مکتوب پادشاه برای فرمانروایان ولایات؛ منشور.۵. [قدیمی] عهدنامه؛ پیماننامه.〈 عهد بستن: (مصدر لازم) پیمان بستن.〈...
-
بیعت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: بَِیعة] bey'at ۱. عهدوپیمان.۲. پیمان دوستی و وفاداری.۳. (اسم مصدر) [قدیمی] پیمان اطاعت که مسلمانان با خلیفه میبستند و دست در دست او میگذاشتند و اطاعت خود را اظهار میداشتند.〈 بیعت شکستن: (مصدر لازم) شکستن عهدوپیمان دوستی و وفا...
-
عقد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: عقود] 'aqd ۱. جملاتی که با خواندن آن دو نفر زن و شوهر میشوند؛ صیغۀ ازدواج.۲. مراسمی که در آن این صیغه خوانده میشود؛ مراسم خواندن صیغۀ نکاح.۳. عهد؛ پیمان: عقد اخوت.۴. (اسم مصدر) بستن؛ گره زدن؛ محکم کردن.۵. [مجاز] معضل؛ مشکل؛ پی...