کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیاز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پیاز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) piyāz ۱. ساقۀ زیرزمینی، مدور، خوراکی، و لایهلایۀ گیاه پیاز به رنگ سفید، قرمز، یا زرد.۲. گیاه علفی این ساقه با برگهای نوکتیز و گلهای سفید مایل به سبز.۳. ساقۀ زیرزمینی و تغییرشکلیافتۀ گروهی از گیاهان تکلپهای که با ورقههای ناز...
-
واژههای مشابه
-
په پیاز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پیهپیاز› [قدیمی] pehpiyāz نوعی اشکنه که با پیه یا روغن، آب، و پیاز درست کنند: ◻︎ ای دریغا گر بدی پیه و پیاز / پهپیازی کردمی گر نان بدی (مولوی: لغتنامه: پهپیاز).
-
پیه پیاز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] pihpiyāz = پهپیاز
-
جستوجو در متن
-
اشقیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی] (زیستشناسی) [قدیمی] 'ešqil = پیاز 〈 پیاز دشتی
-
عنصل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) 'onsol = پیاز 〈 پیاز دشتی
-
پیازی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به پیاز) piyāzi ۱. آلوده به پیاز یا بوی پیاز.۲. به رنگ پوست پیاز.
-
بصل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) [قدیمی] basal پیاز.
-
پیازک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصغرِ پیاز] piyāzak پیاز کوچک.
-
پیازداغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) piyāzdāq پیاز خردکرده که در روغن تف داده باشند.
-
پیازچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصغرِ پیاز] (زیستشناسی) piyāzče ۱. پیاز کوچک.۲. نوعی پیاز که بیخ آن کوچکتر و نازکتر است و جزء سبزیهای خوردنی است و آن را خام میخورند.
-
پیازآب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پیازاو› [قدیمی] piyāz[']āb اشکنه که با آب، پیاز، و روغن طبخ کنند.
-
قزح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَقزاح] [قدیمی] qezh ۱. ادویه؛ چاشنی.۲. تخم پیاز.
-
پپلس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] paplos اشکنهای که با کشک یا آب، پیاز، و روغن درست کنند.