کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پِی شیبدار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: pād] pey ۱. بخش زیرین بنا، بهویژه زیر دیوارها و ستونها که خاک آن را برداشته و بهجای آن مصالح بادوامتر ریختهاند؛ فونداسیون.۲. پای؛ پا.۳. [قدیمی] رد پا.۴. [قدیمی] نشان؛ اثر.۵. [قدیمی] بنیان؛ شالوده؛ پایه.〈 پیِ: (حرف اضافه) [مجاز...
-
پی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) pey ۱. هریک از رشتههای دراز سفیدرنگ در بدن انسان و حیوان که از دِماغ و نخاع خارج و در میان عضلات پراکنده شده و حس و حرکت بهواسطۀ آنها صورت میگیرد؛ عصب.۲. زردپی؛ تاندون.〈 پی برکشیدن: (مصدر متعدی) = 〈 پی کردن〈 پی ب...
-
پی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مخففِ پیه] pi = پیه
-
خجسته پی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] xojastepey = خوشقدم
-
خشک پی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] xoškpey بدقدم؛ شوم.
-
فرخ پی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] farroxpey خجستهپی؛ خوشقدم.
-
فرخنده پی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] farxondepey نیکپی؛ مبارکقدم؛ خوشقدم.
-
پی آب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] pey(')āb چاه آب یا قنات که در کنار آن پله ساخته باشند که بتوان از آن پایین رفت و آب برداشت.
-
پی افکن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) pey[']afkan بنیانگذار؛ بنیادنهنده؛ پیافکننده.
-
پی بریده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) peyboride آنکه رگوپی پایش بریده شده؛ پیبرکشیده؛ پیکرده.
-
پی بندی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) peybandi عمل محکم کردن پی دیوار یا پایۀ ساختمان.
-
پی پرکرده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) peyporkarde ۱. کرهاسب یا کرهالاغ قویشده.۲. مرد توانا و کارآزموده.
-
پی جامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) pijāme جامۀ نازک یا شلوار نازک که در خانه بر تن میکنند؛ زیرجامه؛ پیژاما.
-
پی جو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹پیجوی› peyju جویندۀ رد و اثر چیزی.〈 پیجوی کسی (چیزی) شدن: در جستجوی کسی یا چیزی برآمدن.
-
پی جویی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) peyjuy(')i رد و اثر چیزی را جستجو کردن.