کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پهلو زدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آکنده پهلو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'ākandepahlu بسیارفربه؛ چاق.
-
چرب پهلو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] čarbpahlu ۱. [مقابلِ لاغر] فربه؛ چاق.۲. [مقابلِ خشکپهلو] کسی که مردم از پهلوی او بهره و فایده ببرند: ◻︎ بس کن از جان خشک خاقانی / که نه بس صید چربپهلویی (خاقانی: ۶۷۹).
-
خشک پهلو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] xaškpahlu ویژگی کسی که از او فایده و بهرهای به دیگری نمیرسد.
-
سینه پهلو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) [عامیانه] sinepahlu = ذاتالریه
-
راست پهلو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (ریاضی) [قدیمی] rāstpahlu شکلی هندسی با اضلاع مساوی و موازی باشد؛ راستبر؛ مربعمستطیل.
-
هم پهلو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] hampahlu ۱. پهلوبهپهلو؛ در کنار هم.۲. [مجاز] قرین.
-
یک پهلو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] yekpahlu ۱. لجوج؛ سرسخت و خودرٲی؛ یکدنده.۲. (قید) قرارگرفته بر روی یک پهلوی خود: او یکپهلو خوابیده بود.
-
جستوجو در متن
-
غلتیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹غلطیدن› qaltidan غلت خوردن در روی زمین از یکپهلو به پهلوی دیگر؛ گردیدن جسمی بر روی جسم دیگر بهپهنا یا بهپهلو؛ غلت خوردن؛ غلت زدن.
-
غلت
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ غلتیدن) qalt ۱. = غلتیدن۲. (اسم مصدر) (موسیقی) گردانیدن آواز در حلق؛ کشش دادن صوت هنگام آوازهخوانی؛ تریل.〈 غلت خوردن: (مصدر لازم) در حالت خواب یا درازکشیدگی بر روی زمین از یک پهلو به پهلوی دیگر گشتن؛ غلتیدن.〈 غلت دادن: (مصدر م...
-
بغل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) baqal ۱. پهلو؛ کنار.۲. آغوش؛ بر.〈 بغل زدن: (مصدر متعدی)۱. بغل گرفتن.۲. کسی را دودستی در آغوش کشیدن.〈 بغل کردن: (مصدر متعدی) کسی را در آغوش گرفتن.〈 بغل گشودن: (مصدر لازم) [قدیمی]۱. آغوش باز کردن.۲. دستها را از هم باز کردن برای در...
-
بر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: var] bar ۱. ضلع خارجی بنا یا زمین که بهطرف خیابان است: بَرِ شرقی بنا.۲. بغل؛ آغوش: یکدیگر را در بَر گرفتند.۳. [قدیمی] تن؛ اندام: جامه را در بر کرد.۴. [قدیمی] سینه.۵. [قدیمی] پهلو.۶. [قدیمی] لبه؛ کنار.〈 بر زدن: (مصدر لازم) [قدیمی، ...