کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پنجه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پنجه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مخففِ پنجاه] [قدیمی] panjah = پنجاه
-
پنجه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: panĵak] panje ۱. (زیستشناسی) پنج انگشت دست یا پا در انسان.۲. (زیستشناسی) ناخنهای دستوپای جانوران درنده.۳. (زیستشناسی) چنگال پرندگان.۴. هرچیزی که شبیه پنج انگشت دست انسان باشد.۵. در آیین زردشتی، پنج روز آخر سال که مصادف با آخرین روز...
-
واژههای مشابه
-
آهنین پنجه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] 'āhaninpanje دارای پنجههای قوی مانند آهن؛ آهنینچنگال؛ قویپنجه؛ پرزور.
-
قوی پنجه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] qavipanje ۱. زبردست.۲. آن که زور بازو دارد.
-
جستوجو در متن
-
آهنین چنگال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] 'āhaninčangāl آهنینپنجه؛ قویپنجه؛ پرزور: ◻︎ سستبازو به جهل میفگند / پنجه با مرد آهنینچنگال (سعدی: ۱۷۸).
-
برثن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: بَراثِن] [قدیمی] borson ۱. پنجه.۲. چنگال پرندگان شکاری.۳. پنجۀ حیوانات درنده.
-
پنجول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) panjul ۱. چنگال.۲. پنجۀ درندگان.۳. پنجۀ گربه.
-
قلچماق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [ترکی] [عامیانه] qolčomāq مرد پرزور و قویپنجه.
-
چنگل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مخففِ چنگال] [قدیمی] čango(a)l پنجۀ درندگان و پرندگان.
-
شیرپنجه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] širpanje قویپنجه؛ زورمند؛ شیرچنگ.
-
شیرچنگ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) širčang شیرپنجه؛ قویپنجه؛ زورمند.
-
سردست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] sardast سرپنجه؛ پنجه؛ انگشتان دست.
-
اخمص
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] 'axmas قسمتی از کف پا، بین پنجه و پاشنه، که به زمین نمیرسد.