کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پرکار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پرکار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) porkār ۱. کسی که بسیار کار بکند؛ فعال.۲. ویژگی تابلو نقاشی یا پارچۀ قلابدوزی که در آن نقشونگار و ریزهکاری بسیار باشد.۳. ویژگی آنچه در ساختن و درست شدن آن ظرافت به کار رفته باشد.
-
جستوجو در متن
-
خرکار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه، مجاز] xarkār پرکار و قوی.
-
فعال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] fa''āl کوشا؛ پُرکار.
-
پرجنب وجوش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) porjombojuš ۱. پرکار.۲. پرحرکت.۳. پرشوروغوغا؛ پرسروصدا.
-
آکتیو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فرانسوی: active] ‹اَکتیو› 'āktiv ۱. فعال؛ کاری؛ پرکار.۲. مؤثر.۳. (نظامی) [منسوخ] کسی که همۀ عمر خود را به شغل نظامی اختصاص دهد.
-
پرحرارت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] porharārat ۱. آنچه گرمی بسیار دارد.۲. [مجاز] شخص پرکار و پرجنبوجوش.۳. (قید) با شوروشوق.
-
پر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: pur] por ١. [مقابلِ تهی] سرشار؛ لبریز؛ آکنده؛ انباشته؛ لبالب.٢. (قید) خیلی؛ بسیار: پر بیراه نیست.٣. دارنده؛ دارای مقدار زیاد (در ترکیب با کلمۀ دیگر): پرآب، پرآژنگ، پرتاب، پرچین، پرخم، پررنگ، پرکار، پرگل، پرآشوب، پرجوش، پرخور، پرگو.&lang...