کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پروردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پروردن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: parvartan] ‹پروریدن› parvardan ۱. پروراندن؛ پرورش دادن: ◻︎ مار را هر چند بهتر پروری / چون یکی خشم آورد کیفر بری (رودکی: ۵۱۱)، ◻︎ یکی بچهٴ گرگ میپرورید / چو پرورده شد خواجه بر هم درید (سعدی۱: ۱۸۹).۲. تربیت کردن.۳. فربه ساختن.۴. [...
-
جستوجو در متن
-
پروریدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: parvaritan] parvaridan = پروردن
-
تربی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tarabbi پروردن؛ پرورش دادن.
-
دایگانی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [پهلوی: dāyakānih] [قدیمی] dāyegāni شیر دادن و پروردن کودک؛ دایگی؛ دایگی کردن؛ دایه بودن.
-
اصطناع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'estenā' ۱. به ساختن چیزی فرمان دادن.۲. نیکویی کردن.۳. پروردن و برگزیدن کسی.
-
پرورد
فرهنگ فارسی عمید
(بن ماضیِ پروردن) [مخففِ پرورده] [قدیمی] parvard ۱. = پروردن۲. پرورشیافته (در ترکیب با کلمۀ دیگر): سایهپرورد، نازپرورد.
-
تربیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تربیة] tarbiyat ۱. پروردن؛ پروراندن؛ پرورش دادن.۲. ادب و اخلاق به کسی یاد دادن.
-
برآوردن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) bar[']āvardan ۱. بلند کردن؛ بالا بردن؛ بالا آوردن؛ افراختن.۲. روا کردن.۳. پذیرفتن و انجام دادن.۴. پروردن.
-
برکشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) barke(a)šidan ۱. بالا کشیدن؛ بالا بردن.۲. بیرون آوردن.۳. تربیت کردن.۴.پروردن.۵. کسی را ترقی دادن و بر مرتبۀ او افزودن.
-
پروراندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹پرورانیدن› parvarāndan ۱. پروردن؛ پرورش دادن: ◻︎ جهانا چه بدمهر و بدگوهری / که خود پرورانی و خود بشکری (فردوسی: ۱/۸۵).۲. تربیت کردن.
-
داشتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: dāštan] dāštan ۱. دارا بودن؛ دارای چیزی بودن.۲. پروردن.۳. نگهداری کردن.۴. (مصدر لازم) متمول بودن؛ صاحبِ مال بودن.
-
پرور
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ پروردن و پروریدن) parvar ۱. = پروردن۲. پرورنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): بندهپرور، تنپرور، دونپرور، ذرهپرور، رعیتپرور، روحپرور.
-
ترشیح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tarših ۱. اندکاندک شیر دادن مادر به بچه تا قدرت مکیدن پیدا کند.۲. لیسیدن چرک و ریم نوزاد آهو بهوسیلۀ مادهآهو.۳. پروردن و ادب کردن و آماده کردن.۴. خود را داوطلب کاری یا مقامی کردن.
-
پرورش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر از پروردن) [پهلوی: parvarišn] parvareš ۱. عمل پروردن: پرورش ماهی.۲. تربیت.۳. (اسم) مجموعۀ هنجارهای جامعه؛ آداب.۴. [قدیمی] پرورده شدن.۵. (اسم) [قدیمی] خورش؛ خوراک.〈 پرورش دادن: (مصدر متعدی)۱. پروراندن.۲. تربیت کردن.〈 پرورش یافتن: (...