کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پایین افتادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پایین پرست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی] pāy(')inparast کنیز؛ خدمتکار؛ پرستار؛ بالینپرست.
-
پایین پرستی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] pāy(')inparasti بندگی؛ خدمتکاری.
-
پایین تنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مقابلِ بالاتنه] pāy(')intane ۱. قسمت پایین بدن از کمر تا پا.۲. قسمت پایین لباس.
-
جستوجو در متن
-
انخفاض
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'enxefāz پستی و پایینافتادگی؛ به نشیب افتادن؛ پست شدن.
-
پرت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه] part ۱. دورافتاده.۲. کنار.۳. منحرف.〈 پرت شدن: (مصدر لازم) افتادن از بالا به پایین؛ فرو افتادن.〈 پرت کردن: (مصدر متعدی)۱. دور افکندن.۲. انداختن کسی یا چیزی از بالا به پایین، یا از جایی به جای دیگر.〈 پرتوپلا:۱. پراکنده؛ ...
-
افتادن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [پهلوی: ōftātan] ‹اوفتادن، افتیدن، افتدن، فتادن› 'oftādan ۱. از بالا به پایین افتادن؛ سقوط کردن؛ فرود آمدن.۲. [عامیانه، مجاز] بیاستفاده در جایی رها شدن.۳. [عامیانه، مجاز] بستری یا زمینگیر شدن.۴. وقوع حادثهای بهصورت ناگهانی.۵. در ...
-
رو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: rōd] ‹روی› ru ۱. رخ؛ چهره؛ رخسار؛ صورت.۲. [مقابلِ پشت] سطح و طرف بیرون چیزی.۳. [عامیانه، مجاز] بیپروایی؛ گستاخی: عجب رویی داری!.۴. [عامیانه، مجاز] حیا.۵. وجه؛ شکل: ◻︎ چو دریای جوشان زمین بردمید / چنان شد که کس روی هامون ندید (فردوسی: ۴...