کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
يَاقُوتُ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
یاقوت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [جمع: یواقیت] yāqut ۱. (زمینشناسی) نوعی سنگ معدنی گرانبها به رنگ سرخ، زرد، کبود، سبز، یا سفید که نوع سرخ و شفاف آن بعد از الماس از بهترین احجار کریمه است و هرچه بزرگتر و خوشرنگتر باشد گرانبهاتر است؛ یاکند.۲. [قدیمی، مجاز] لب سرخ معشوق.&la...
-
جستوجو در متن
-
یواقیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ یاقوت] [قدیمی] yavāqit = یاقوت
-
بسراق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از سنسکریت] [قدیمی] bosrāq یاقوت زرد؛ زبرجد.
-
یاقوتی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به یاقوت) [معرب. فارسی] yāquti ۱. به رنگ یاقوت؛ سرخ.۲. از جنس یاقوت.۳. (اسم) (زیستشناسی) نوعی انگور سرخرنگ با حبههای ریز و گرد.
-
کرکند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زمینشناسی) [قدیمی] karkand سنگی سرخرنگ شبیه یاقوت؛ لعل.
-
سیرمان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصحفِ بَهرَمان] [قدیمی] sirmān ۱. یاقوت سرخ.۲. حریر منقش؛ بهرمان.
-
حرمله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حرملَة] [قدیمی] harmale آمیختگی دو یا چند رنگ در یاقوت که باعث کاهش قیمت آن میشود.
-
درنشاندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹درنشانیدن، درنشاختن› [قدیمی] darnešāndan نصب کردن چیزی در جایی مثل نصب کردن یا جا دادن دانۀ یاقوت یا فیروزه بر روی انگشتر؛ نشاندن؛ جا دادن.
-
عسجد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عسجَد] [قدیمی] 'asja(o)d ۱. زر.۲. گوهر، مانند یاقوت، مروارید، و امثال آنها.
-
زبرجد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: زَبَرجد، جمع: زَبارِج] ‹زبردج› (زمینشناسی) ze(a)barjad نوعی سنگ قیمتی به رنگ زرد یا سبز که در جواهرسازی به کار میرود؛ یاقوت زرد.
-
آلومین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: alumine] 'ālo(u)min اکسید آلومینیوم که در خاک وجود دارد و به حالت متبلور و به شکلهای گوناگون چون لعل، یاقوت، زمرد، و زبرجد نیز دیده میشود.
-
رمانی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به رمان) [عربی. فارسی] [قدیمی] rommāni ۱. آنچه در شکل و رنگ شبیه دانۀ انار باشد؛ سرخرنگ.۲. (اسم) [مجاز] نوعی یاقوت مرغوب.
-
شگال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šogāl = زغال: ◻︎ گردد از فرّ شما گوهر الماس جمد / گردد از سهم شما دانهٴ یاقوت شگال (ازرقی: لغتنامه: شُگال).
-
شده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] šadde ۱. چند رشته نخ بههم پیچیده که به یک اندازه بریده باشند.۲. رشتهای که دانههای یاقوت یا مروارید به آن بکشند و به گردن یا جلو لباس آویزان کنند.