کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وارون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وارون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹وارونه› [قدیمی] vārun ۱. واژگون؛ برگشته؛ سرنگون؛ وارو.۲. [مجاز] نحس و شوم: ◻︎ ندانم بخت را با من چه کین است / به که نالم به که زاین بخت وارون (لبیبی: شاعران بیدیوان: ۴۸۸).
-
واژههای مشابه
-
وارون بخت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹وارونهبخت› [قدیمی، مجاز] vārunbaxt بختبرگشته؛ بدبخت: ◻︎ چه کند زورمندِ وارونبخت / بازوی بخت بِهْ که بازوی سخت (سعدی: ۱۲۰).
-
جستوجو در متن
-
تقلیب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taqlib ۱. برگردانیدن؛ وارون کردن؛ دگرگون کردن.۲. وارون کردن کلمه و بدل کردن حرفی به حرف دیگر.
-
آگون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'āgun نگون؛ وارون؛ سراگون؛ سرنگون.
-
معکوس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] ma'kus سرنگون؛ وارون؛ وارونه؛ نگونسار؛ باژگونه.
-
دمر
فرهنگ فارسی عمید
(قید، صفت) [عامیانه] damar ۱. بهروافتاده؛ وارو؛ وارون.۲. روی سینه و شکم دراز کشیده؛ دمرو.
-
باژگون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹باژگونه، بازگون، بازگونه، باشگون، باشگونه› [قدیمی] bāžgun واژگون؛ سرنگون؛ وارون: ◻︎ مجوی عیش خوش از دور باژگون سپهر / که صافِ این سر خُم جمله دُردیآمیز است (حافظ: ۱۰۰ حاشیه).
-
چپه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه] čap[p]e ۱. واژگون.۲. کسی که بیشتر با دست چپ کار میکند؛ چپدست.〈 چپه شدن: (مصدر متعدی) [عامیانه] = 〈 چپه کردن〈 چپه کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه]۱. واژگون شدن؛ وارون شدن.۲. [مجاز] خوابیدن.
-
وارو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) vāru ۱. وارون؛ واژگون.۲. (اسم مصدر) (ورزش) در ژیمناستیک، پشتک.〈 وارو زدن: (مصدر لازم)۱. (ورزش) پشتک زدن در آب، گود زورخانه، و بر روی زمین.۲. برعکسِ کار کس دیگر کاری انجام دادن.
-
واژگون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹واژگونه، باژگون، باژگونه، باشگونه، واژون، واژونه، بازگون، بازگونه› vāž[e]gun ۱. سرنگون؛ برگشته؛ وارون.۲. [مجاز] دارای نامبارکی؛ شوم: بخت واژگون.۳. ازکاربرکنارشده معزول.〈 واژگون شدن:۱. وارونه شدن.۲. [مجاز] از دست دادن قدرت و حکومت؛ سقوط کر...
-
عکس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'aks ۱. برگرداندن؛ باژگونه کردن؛ وارون کردن.۲. (اسم) صورت شخص، شیء، یا منظرهای که با دستگاه مخصوص عکاسی گرفته میشود.〈 عکسوطرد: (ادبی) در بدیع، آن است که شاعر کلماتی را که در یک مصراع یا نیممصراع آورده در مصراع یا نیممص...