کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هوا داشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سربه هوا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [عامیانه، مجاز] sarbehavā ۱. بازیگوش.۲. آنکه در پی هواوهوس خود باشد.
-
جستوجو در متن
-
فرستادن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹فرستیدن› ferestādan ۱. روانه کردن؛ راهی کردن؛ گسیل داشتن.۲. خواندن؛ گفتن: صلوات فرستادن.۳. امکان حضور یا اشتغال کسی را در جایی فراهم کردن: به دانشگاه فرستاد.۴. با وسایل مخابراتی مطلبی را منتقل کردن.۵. در جهتی پرتاب کردن: موشک را به هوا ...
-
پاس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [پهلوی: pās] [قدیمی] pās ۱. نگهبانی؛ نگهداری؛ مواظبت.۲. حرمت: ◻︎ بدان را نوازش کن ای نیکمرد / که سگ پاس دارد چو نان تو خورد (سعدی۱: ۸۸).۳. (اسم) پاره؛ جزء.۴. (اسم) قسمتی از شب یا روز: ◻︎ چو یک پاس از تیرهشب درگذشت / تو گفتی که روی هوا ت...
-
پی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: pād] pey ۱. بخش زیرین بنا، بهویژه زیر دیوارها و ستونها که خاک آن را برداشته و بهجای آن مصالح بادوامتر ریختهاند؛ فونداسیون.۲. پای؛ پا.۳. [قدیمی] رد پا.۴. [قدیمی] نشان؛ اثر.۵. [قدیمی] بنیان؛ شالوده؛ پایه.〈 پیِ: (حرف اضافه) [مجاز...
-
باد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: vāt] bād ۱. (هواشناسی) هوای متحرک؛ حرکت شدید یا ضعیف هوا که در اثر اختلاف درجۀ حرارت و به هم خوردن تساوی وزن مخصوص در نقاط مختلف کرۀ زمین به وجود میآید.۲. ‹واد› ورم، آماس، و برآمدگی در بدن یا چیز دیگر.۳. [مجاز] غرور؛ نخوت؛ خودبینی.&la...