کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هندو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هندو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [پهلوی: hindūk] hendu ۱. هندی؛ اهل هند.۲. (اسم) دین رایج در هند با خدایان متعدد که معتقد به حلول و تناسخ است و موجودیت هر جانداری را ناشی از رفتار آن در زندگی پیشین میداند؛ هندوئیسم.۳. (اسم) هریک از پیروان این دین.۴. [قدیمی، مجاز] غلام.۵....
-
جستوجو در متن
-
هندوئیسم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [انگلیسی: hinduism] ‹هندوئیزم› hendo(u)'izm = هندو
-
هندونژاد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) hendunežād از نژاد هندو؛ از مردم هندوستان.
-
باشگون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] bāšgun = باژگون: ◻︎ خاک پایت را زحل از دیده بر سر مینهد / آری آری هست دایم کار هندو باشگون (رکنالدینبکرانی: لغتنامه: باشگون).
-
جوکی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [هندی] ‹جوگی› juki برخی از پیروان مذهب هندو که توانایی انجام کارهای خارقالعاده را دارند؛ درویش و مرتاض هندی؛ یوگی.
-
یوگا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سنسکریت] (ورزش) yugā ۱. مجموعهای از تمرینهای فیزیکی برای کسب قدرت روحی.۲. در آیین هندو، انجام تمرینات و ریاضتهای طاقتفرسا و اعمال حیرتانگیزِ منافی اصول علمی و ساختمان فیزیکی بدن انسان برای تزکیۀ نفس.
-
اکدش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [ترکی] [قدیمی] 'akdaš, 'ekdeš ۱. دورگه؛ انسان یا حیوان که از دو نژاد باشد: ◻︎ نگاری اکدش است این نقش دمساز / پدر هندو و مادر ترک طنّاز (نظامی۲: ۳۴۰).۲. [مجاز] دوچیز که با هم مخلوط و ممزوج شده باشد.۳. [مجاز] محبوب و مطلوب.۴. [مجاز] نفس ا...
-
دیلم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] deylam ۱. از اقوام قدیمیِ ساکن در گیلان.۲. [مجاز] سپاهی دلیر و جنگجو.۳. [مجاز] بنده؛ غلام.۴. (اسم، صفت) [مجاز] دربان؛ نگهبان: ◻︎ هست همان درگه کاو را ز شهان بودی / دیلم ملک بابل، هندو شه ترکستان (خاقانی: ۳۵۹).
-
آفتاب پرست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'āftābparast ۱. (زیستشناسی) جانوری شبیه سوسمار با زبان دراز، چشمان بزرگ، و دُم بلند که میتواند خود را به رنگ محیط درآورد؛ آفتابگردک؛ حِربا؛ خورپا؛ سوسمار هفترنگ.۲. (صفت) کسی که آفتاب را پرستش کند؛ خورشیدپرست.۳. (زیستشناسی) گیاه علفی با...
-
جریده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جریدَة] jaride ۱. [جمع: جراید] روزنامه؛ مجله.۲. [جمع: جراید] [قدیمی] کتاب؛ صحیفه؛ دفتر.۳. [قدیمی] دفتر ثبت مسائل مالی لشکر و حکومت: ◻︎ عرض با جریده به نزدیک شاه / بیامد، بیاورد بیمر سپاه (فردوسی: ۷/۴۹۱).۴. (صفت) [قدیمی] ویژگی شخص یا لشک...