کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نیک فال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
نیک سیرت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی] niksirat خوشخلق؛ خوشخو.
-
نیک طینت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] ‹نیکوطینت› [قدیمی] niktinat نیکسرشت؛ خوشذات.
-
نیک فرجام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] nikfarjām کسی که عاقبت وی خوب باشد؛ خوشعاقبت.
-
نیک کردار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹نیکوکردار› [قدیمی] nikkerdār نیکوکار؛ نکوکار.
-
نیک محضر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] ‹نیکومحضر› [قدیمی] nikmahzar ۱. خوشرو؛ خوشبرخورد.۲. خوشصحبت.
-
نیک مرد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) nikmard مرد خوب؛ مرد نیکوکار.
-
نیک منظر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] ‹نکومنظر› nikmanzar خوشنما؛ زیبا؛ خوبرو.
-
نیک نام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹نیکونام، نکونام› niknām کسی که نامش به نیکویی برده شود؛ خوشنام.
-
نیک نفس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] ‹نیکونفس› niknafs خوشنفس؛ خوشفطرت؛ خوشذات.
-
نیک نهاد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹نیکونهاد› nikna(e)hād نیکوسرشت؛ خوشطینت.
-
جستوجو در متن
-
تفال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tafa''ol ۱. فال زدن.۲. فال نیک زدن و به شگون خوب گرفتن.
-
فرخ فال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. مٲخوذ از عربی] [قدیمی] farroxfāl خجستهفال؛ نیکبخت.
-
شگون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شگن› [عامیانه] šogun ۱. فال نیک؛ تفٲل خیر.۲. میمنت و خجستگی.
-
مروا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: morvak، مقابلِ مرغوا] [قدیمی] morvā تفٲل؛ فال نیک: ◻︎ لب بخت پیروز را خندهای / مرا نیز مروای فرخندهای (عنصری: ۳۶۲).〈 مُروای نیک: (موسیقی) [قدیمی] از الحان سیگانۀ باربد: ◻︎ چو بر مروای نیک انداختی فال / همه نیک آمدی مروای آن سال ...
-
فال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی: فَٲل] fāl ۱. هرچه به آن تفٲل بزنند.۲. پیشبینی و پیشگویی بخت و طالع.〈 فال دیدن (زدن، گرفتن): (مصدر لازم) طالع دیدن؛ از نیک و بد بخت و طالع خود یا دیگری آگاه شدن و از آیندۀ وضع و حال اطلاع یافتن.〈 فال نخود: فالی که از ...