کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نمایان کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آدم نمایان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب. فارسی] (زیستشناسی) 'ādamna(e,o)māyān تیرهای از حیوانات پستاندار از قبیل میمونها که شبیه انسان هستند.
-
جستوجو در متن
-
آشکار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: āškārāk، مقابلِ پنهان] ‹آشکارا، آشکاره› 'āš[e]kār آنچه بتوان آن را با حواس پنجگانه درک کرد؛ نمایان؛ پدیدار؛ پیدا؛ هویدا؛ ظاهر؛ واضح.〈 آشکار شدن: (مصدر لازم) آشکار گشتن؛ نمایان شدن؛ ظاهر شدن.〈 آشکار کردن: (مصدر متعدی)۱. آشک...
-
جلوه کنان
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی. فارسی] [قدیمی] jelvekonān آشکار، نمایان، و درخشان؛ در حال جلوه کردن.
-
ظاهر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، مقابلِ باطن] zāher ۱. پیدا؛ آشکار؛ هویدا؛ نمایان.۲. (اسم) از نامهای خداوند.〈 ظاهر ساختن: (مصدر متعدی) = 〈 ظاهر کردن〈 ظاهر شدن: (مصدر لازم)۱. آشکار گشتن؛ نمایان شدن.۲. [قدیمی، مجاز] تحقق یافتن.〈 ظاهر کردن: (مصدر متعدی...
-
آشکارساز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'āš[e]kārsāz دستگاهی برای نمایان کردن چیزهای نامرئی بهوسیلۀ آثار آنها؛ آشکارسازنده؛ هویداکننده.
-
سهستن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [پهلوی: sah-δstan] [قدیمی] sahestan ۱. نمایان شدن؛ به نظر آمدن.۲. ترسیدن.۳. رم کردن و گریختن؛ رمیدن.
-
تجسم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tajassom ۱. بهصورت جسم در پیش چشم نمایان شدن.۲. ایجاد کردن تصویر چیزی در ذهن.
-
ظهور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] zohur ۱. ظاهر شدن؛ آشکار شدن؛ نمایان شدن.۲. آشکار کردن تصویر به کمک مواد شیمیایی.۳. [قدیمی] تجلی.〈 به ظهور پیوستن: = 〈 به ظهور رسیدن〈 به ظهور رسیدن: ظاهر شدن؛ آشکار شدن.〈 ظهور کردن: (مصدر لازم) آشکار و نمایان شد...
-
پیدا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: paitāk, patyāk، مقابلِ نهان] peydā آشکار؛ نمایان؛ هویدا؛ ظاهر.〈 پیدا آمدن: (مصدر لازم)۱. پدید آمدن؛ بهوجود آمدن.۲. آشکار شدن؛ نمایان شدن: ◻︎ اخترانی که به شب در نظر ما آیند / پیش خورشید محال است که پیدا آیند (سعدی۲: ۴۳۰).〈 پی...