کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نقش بردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نقش بند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [قدیمی] naqšband کسی که صورتی را بر چیزی نقش کند؛ نقاش.
-
نقش بندیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی. عربی] (تصوف) naqšbandiy[y]e سلسلهای از صوفیه منسوب به شیخبهاءالدین نقشبند.
-
خوش نقش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] xošnaqš ۱. ویژگی قالی یا پارچهای که نقشونگار و رنگآمیزی زیبا دارد.۲. [مجاز] دارای شانس خوب در بازی ورق.
-
جستوجو در متن
-
ارتسام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'ertesām ۱. فرمان بردن.۲. نقش کردن؛ رسم کردن.
-
ریزه کاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] rizekāri نازککاری؛ به کار بردن شکلها و نقشهای ظریف؛ نشان دادن کوچکترین و ریزترین اجزای چیزی در نقاشی و سایر هنرهای زیبا.
-
طلاکار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] talākār ۱. کسی که پیشهاش ساختن اشیای زرین، بهکار بردن تارهای طلا در چیزی، یا آبطلا دادن به چیزی است.۲. آنچه نقشونگارش از طلا باشد.
-
مار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: mār] mār ۱. (زیستشناسی) خزندهای با بدن دراز، باریک، و پوشیده از پولک و بدون دستوپا که انواع مختلف سمّی و غیرسمّی دارد.۲. (نجوم) از صورتهای فلکی در نیمکرۀ شمالی.〈 مار خوردن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] رنج و سختی بردن؛ غصه خوردن: ...
-
انداختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: handāxtan] 'a(e)ndāxtan ۱. رها کردن چیزی از بالا به پایین.۲. پرتاب کردن: سنگ انداختن.۳. گستردن؛ پهن کردن: فرش انداخت.۴. به دور افکندن.۵. در جای خود قرار دادن: در را جا انداخت.۶. درون چیزی قرار دادن: کشتی را در آب انداخت.۷. تک...