کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نفس و نفس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
چهارنفس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. عربی] ‹چارنفس› ča(ā)hārnafas نفس اماره، لوامه، ملهمه، و مطمئنه.
-
هوس ران
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] havasrān آنکه به هواوهوس و میل نفس رفتار کند.
-
هوس کار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] havaskār آنکه در بند هواوهوس و خواهش نفس است.
-
عیسی دم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مٲخوذ از عبری. فارسی] [قدیمی] 'isādam آنکه دم و نفسی مانند دم و نفس عیسی دارد؛ عیسینفس؛ مسیحادم؛ زندهکننده؛ شفابخش.
-
شهوت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: شهوة، جمع: شَهَوات] šahvat ۱. چیزی را دوست داشتن و رغبت شدید به آن داشتن.۲. جنبش نفس در طلب لذت و آنچه دوست دارد؛ خواهش نفس؛ میل و رغبت به درک لذت.۳. میل به جماع.
-
آسم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: asthme] (پزشکی) 'āsm بیماری مزمن تنفسی ناشی از آلرژی که باعث تنگی نفس و سرفههای شدید میشود.
-
ذوات النفخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (موسیقی) [قدیمی] zavātonnafx سازهای بادی؛ آلات موسیقی که با دمیدن نفس نواخته میشوند، مانند نای، شیپور، و قرهنی.
-
سافوت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] sāfut صدایی که انسان با جمع کردن دو لب و بیرون دادن نفس از دهان خود خارج کند؛ صفیر؛ سوت.
-
عرفان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'erfān ۱. شناختن.۲. (تصوف) شناختن حقتعالی از راه ریاضت و تهذیب نفس.
-
مشرب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: مشارب] mašrab ۱. [مجاز] ذوق و میل و هوای نفس.۲. [قدیمی] جای آب خوردن؛ آبشخور.
-
تیزدم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] tizdam ۱. آنکه دارای نفس تند و سوزان باشد.۲. کارد یا شمشیری که دم آن تیز و بُرنده باشد.
-
جهاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: جِهاد] ja(e)hād ۱. (فقه) جنگ کردن در راه دین حق.۲. مبارزه.۳. [قدیمی] کوشش کردن.〈 جهاد اصغر: [مقابلِ جهاد اکبر] (فقه) جنگ در راه دین.〈 جهاد اکبر: [مقابلِ جهاد اصغر] (فقه) جهاد یا جنگ با نفس، و ریاضت برای تزکیۀ نفس.
-
تنگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) tangi ۱. کوچکتر از اندازۀ مورد نظر بودن: تنگی لباس.۲. باریکی و کمپهنا بودن.۳. کم بودن فضا یا گنجایش.۴. [مجاز] دشواری.۵. [مجاز] کمیابی.۶. [مجاز] کم بودن زمان.۷. [قدیمی] نزدیکی.〈 تنگی نفس: (پزشکی) درد سینه که انسان بهسختی نفس بکشد؛ ...
-
زاغ دل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] zāqdel سیاهدل؛ سختدل: ◻︎ زاغدلان را نفس شوم ده / مغز غلیواژ و سر بوم ده (امیرخسرو: لغتنامه: زاغدل).
-
اهل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: اهالی] 'ahl ۱. شایسته؛ سزاوار.۲. (اسم) خانواده.۳. (اسم) فامیل؛ افراد خانواده و عشیره؛ قوموخویش؛ خاندان.۴. (اسم) کسانی که در یک جا اقامت دارند.۵. (اسم) وابسته؛ علاقهمند؛ پیرو: اهل تریاک، اهل سفر، اهل تسنن.۶. دارای ویژگیها و ا...