کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناپیدا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ناپیدا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] nāpeydā آنچه آشکار نباشد؛ چیزی که به چشم دیده نشود؛ ناپدید؛ پنهان.
-
جستوجو در متن
-
نابود
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) nābud ۱. نیستشده؛ از میانرفته.۲. ناپیدا.
-
ناپدیدار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] nāpadidār ناپدید؛ ناپیدا؛ پوشیده و پنهان.
-
مفقودالاثر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mafqudol'asar گمشده؛ ناپیدا؛ ناپدید؛ پیگم.
-
ناپدید
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) nāpadid ۱. ناپیدا؛ پنهان.۲. گم.
-
نایاب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) nāyāb چیزی که پیدا نشود؛ ناپیدا؛ پیدانشدنی؛ نادر؛ نایافت.
-
غایب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: غائِب] qāy(')eb ۱. [مقابلِ حاضر] کسی که حاضر نیست و در جای دیگر است؛ ناپیدا؛ ناپدید؛ دور از نظر.۲. (ادبی) در دستور زبان، شخص سوم.〈 غایب شدن: (مصدر لازم)۱. ناپدید شدن؛ ناپیدا گشتن.۲. پنهان شدن.〈 غایب کردن: (مصدر متعد...
-
تمجمج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tamajmoj ۱. کلمات را جویده و نامفهوم ادا کردن؛ سخن ناپیدا گفتن.۲. [قدیمی] جنبیدن.۳. [قدیمی] لرزیدن.
-
گم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) gom ۱. چیزی که از نظر انسان دور و ناپیدا شده باشد؛ پنهان؛ ناپیدا؛ ناپدید؛ مفقود.۲. کسی که به بیراهه رفته باشد.〈 گم شدن: (مصدر لازم)۱. ناپدید شدن.۲. از راه خود منحرف شدن؛ به بیراهه افتادن.〈 گم کردن: (مصدر متعدی)۱. مفقود کردن.۲. از دست ...
-
غیب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: غَیب، جمع: غیوب] qeyb ۱. هر سری که جز خداوند و بندگان برگزیده کسی آن را نمیداند.۲. عالمی که خداوند، فرشتگان، کتابهای آسمانی، پیامبران، قیامت، بهشت، و دوزخ در آن قرار دارند.۳. (صفت) [قدیمی] نهان از چشم؛ ناپیدا؛ ناپدید؛ پنهان.〈 غیب ...
-
غیبت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: غَیبة] qeybat ۱. [مقابلِ حضور] غایب شدن؛ ناپیدا شدن؛ پنهان شدن از نظر؛ نهان بودن.۲. در شیعۀ اثناعشری، نهان بودن امام دوازدهم از انظار.〈 غیبت صغرا: در شیعۀ اثناعشری، غیبت امام دوازدهم از چهار سال بعد از تولد یعنی از سال ۲۶۰ (هـج...
-
پنهان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مقابلِ آشکار] penhān ناپیدا؛ پوشیده؛ نهفته؛ مخفی: ◻︎ گناه کردن پنهان بِه از عبادت فاش / اگر خدایپرستی هواپرست مباش (سعدی۲: ۴۶۳).〈 پنهان داشتن: (مصدر متعدی) = 〈 پنهان کردن〈 پنهان ساختن: (مصدر متعدی) = 〈 پنهان کردن〈 پنه...