کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ناو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) nāv ۱. (نظامی) کشتی؛ بهویژه کشتی جنگی.۲. [قدیمی] مجرایی که از آن گندم، جو، و امثال آن وارد آسیا میشود: ◻︎ از برای دوسیر روغن گاو / معده چون آسیا، گلو چون ناو (سنائی۱: ۲۶۰).۳. [قدیمی] چوب دراز میانتهی که در مجرای عبور آب قرار دهند.۴. [قدیمی] ...
-
ناو
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ ناویدن) [قدیمی] nāv = ناویدن
-
واژههای مشابه
-
رزم ناو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (نظامی) razmnāv کشتی جنگی تندرو که دارای توپخانه و وسایل ضد حملههای هوایی است.
-
جستوجو در متن
-
ناوک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] nāvak ۱. [مصغرِ ناو] ناو کوچک.۲. تیر؛ تیری که با کمان انداخته شود.
-
ناوبر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) (نظامی) nāvbar رانندۀ ناو؛ رانندۀ کشتی.
-
ناوچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ناوژه› (نظامی) nāvče ناو کوچک؛ کشتی کوچک جنگی.
-
ناوسالار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) (نظامی) nāvsālār فرماندۀ ناو؛ فرمانده کشتی جنگی.
-
زیپلین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) zeppelin ‹زپلن› ziplin نوعی ناو هوایی که به نام مخترع آن زیپلین مهندس آلمانی معروف شده؛ دیریژابل. Δ وی در سال ۱۹۰۰ میلادی نخستین بالون از نوع دیریژابل را ساخت.
-
ناودیس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) nāvdis ۱. (زمینشناسی) چینخوردگیهای زمین که وسط آنها فرو رفته است.۲. [قدیمی] ناومانند؛ به شکل ناو.