کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
میل و رغبت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
میل لنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب. فارسی] millang میلهای در اتومبیل به شکل مارپیچ که بهواسطۀ حرکت دورانی آن که در اثر فشار دستۀ پیستون صورت میگیرد، اتومبیل به راه میافتد.
-
جستوجو در متن
-
تشهی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tašahhi میل و رغبت داشتن به چیزی؛ آرزومند چیزی شدن.
-
شوق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: شَوق، جمع: اَشواق] šo[w]q ۱. برانگیختن به عشق و محبت؛ میل و رغبت فراوان.۲. (تصوف) رغبت سالک برای وصول.
-
گرایش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) ‹گراهش› gerāyeš ۱. قصد؛ آهنگ.۲. تمایل؛ میل و رغبت.
-
شهوت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: شهوة، جمع: شَهَوات] šahvat ۱. چیزی را دوست داشتن و رغبت شدید به آن داشتن.۲. جنبش نفس در طلب لذت و آنچه دوست دارد؛ خواهش نفس؛ میل و رغبت به درک لذت.۳. میل به جماع.
-
شهوت انگیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] šahvat[']angiz آنچه میل و رغبت و شهوت شخص را برانگیزاند؛ برانگیزندۀ شهوت.
-
بالطوع والرغبه
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی: بالطَّوعوالرَّغبَة] [قدیمی] betto[w]'evarraqbe بهطوع و رغبت؛ باطیب خاطر؛ از روی میل؛ بهدلخواه.
-
تحریض
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tahriz برانگیختن؛ به شوق آوردن؛ بر سر میل و رغبت آوردن؛ وادار کردن.
-
گراییدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹گرایندن، گرایستن، گراهیدن› ge(a)rāyidan ۱. قصد و آهنگ کردن؛ یازیدن: ◻︎ به کژّی و ناراستی کم گرای / جهان از پی راستی شد به پای (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۹۵)، ◻︎ در همه کاری که گرایی نخست / رخنهٴ بیرون شدنش کن درست (نظامی۱: ۷۰).۲. میل و ر...
-
تفسه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] tafse ۱. لکۀ سیاه که در چهرۀ انسان پیدا میشود؛ کلف؛ ماهگرفت.۲. (اسم مصدر) اندوه و بیقراری دل.۳. (اسم مصدر) میل و خواهش به هرچیز.۴. حالتی در زنان آبستن که به برخی خوراکیها رغبت شدید پیدا میکنند؛ ویار؛ تاسه.
-
بن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: bun و būn] ‹بنست، بنه، بون› bon ۱. بیخ؛ بنیاد؛ بیخ چیزی.۲. پایان.۳. درخت (در ترکیب با نام میوه): آلوبُن، بادامبُن، خرمابُن.〈 از بن: (قید) از ریشه؛ از بیخ؛ از اصل.〈 از بن دندان: [قدیمی، مجاز]۱. به میل و رضا و رغبت.۲. از ته دل ...
-
پروا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) parvā ۱. بیم؛ ترس.۲. [قدیمی، مجاز] توجه؛ اعتنا.۳. [قدیمی] میل؛ رغبت.۴. [قدیمی] طاقت؛ شکیبایی.۵. [قدیمی] صبروقرار؛ آرام.〈 پروا داشتن: (مصدر لازم)۱. باک داشتن؛ ترس داشتن.۲. [قدیمی] میلورغبت داشتن.۳. [قدیمی، مجاز] التفات و توجه داشتن: ◻︎ سرّ...
-
برگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: valg] barg ۱. (زیستشناسی) قسمتی از گیاه که معمولاً سبز، پهن، یا سوزنی است.۲. واحد شمارش ورقۀ کاغذ: یک برگ کاغذ.۳. ورقی برای بازی.۴. نوعی کباب تهیهشده از قطعههای گوشت گوسفند یا گوساله.۵. ورقی برای یادداشت؛ فیش.۶. [قدیمی] ساز و نوا؛ سا...