(اسم) [پهلوی: bun و būn] ‹بنست، بنه، بون› ۱. بیخ؛ بنیاد؛ بیخ چیزی.
۲. پایان.
۳. درخت (در ترکیب با نام میوه): آلوبُن، بادامبُن، خرمابُن.
〈 از بن: (قید) از ریشه؛ از بیخ؛ از اصل.
〈 از بن دندان: [قدیمی، مجاز]
۱. به میل و رضا و رغبت.
۲. از ته دل گفتن: ◻︎ از بن دندان بگفتش بهر آن / کردمت بیدار میدان ای فلان (مولوی: ۲۹۵).
〈 از بن گوش: [قدیمی، مجاز]
۱. نهایت اطاعت و بندگی و خدمتکاری.
۲. از ته دل شنیدن و گوش به فرمان دادن: ◻︎ از سر مهر آسمانت آستانبوس آمده / وز بن گوش اخترانت تابع فرمان شده (سلمان ساوجی: ۱۹۹).
〈 بن دندان:
۱. (زیستشناسی) ریشۀ دندان؛ پای دندان.
۲. (زیستشناسی) لثه.
۳. [قدیمی، مجاز] فرمانبرداری؛ اطاعت.
۴. [قدیمی، مجاز] میل؛ رغبت.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
مؤلف: حسن عميد، سرپرست تأليف و ويرايش: فرهاد قربانزاده، ناشر: اَشجَع، چاپ نخست: ۱۳۸۹
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.