کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
میزان کردن ساعت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
میزان الحراره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: میزانالحرارَة] (فیزیک) mizānolharāre = دماسنج
-
میزان الرطوبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: میزانالرطوبَة] (فیزیک) [منسوخ] mizānorrotube ابزاری برای اندازهگیری رطوبت؛ نمسنج.
-
میزان الریاح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (هواشناسی) mizānorriyāh بادسنج.
-
میزان الهوا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: میزانالهواء] [قدیمی] mizānolhavā هواسنج.
-
جستوجو در متن
-
چرباندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹چربانیدن› [مجاز] čarbāndan ۱. افزودن؛ بر مقدار چیزی افزودن.۲. هنگام وزن کردن جنس مقدار آن را زیاد کردن که بیش از میزان مقرر شود.
-
دیاپازون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: diapason] (فیزیک) diyāpāzon آلت فولادی دوشاخه که برای آزمایش ارتعاشات یا حرکات ارتعاشی و یا میزان کردن صدا به کار میرود.
-
عیار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: عِیار] 'ayār ۱. میزان فلزی گرانبها در یک آلیاژ.۲. مقیاس سنجش چیزی؛ معیار.۳. میزان؛ اندازه.۴. [قدیمی، مجاز] خلوص؛ تازگی.۵. [قدیمی، مجاز] ترازو؛ ترازوی وزن کردن طلا و نقره.۶. (اسم مصدر) [قدیمی] سنجیدن میزان خالص بودن طلا یا نقره.
-
مانور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: manoeuvre] mānovr ۱. (نظامی) تمرین عملیات جنگی برای آمادهسازی نیروها و نمایش میزان توانایی آنان؛ رزمایش.۲. به کارگیری ترفندهای زیرکانه برای انجام رساندن کاری.۳. [عامیانه، مجاز] خودنمایی کردن.
-
چرب ترازو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] čarbtarāzu ۱. ترازوداری که جنس را هنگام وزن کردن بیش از میزان مقرر به خریدار بدهد.۲. کسی که در ترازوی سنجش اعمال، کارهای خوبش بیشتر و سنگینتر از کارهای بد باشد.
-
فاصله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: فاصلَة، جمع: فواصل] fāsele ۱. میزان دوری دو یا چند چیز یا چند نفر از هم؛ مسافت.۲. زمان میان دو رویداد: در فاصلهٴ این سالها فرانسهٴ خود را تکمیل کرد.۳. (اسم مصدر) [عامیانه، مجاز] جدایی؛ دوری.۴. (موسیقی) اختلاف زیروبمی دو نت نسبت به یکدیگ...
-
خانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: xānak] xāne ۱. بنایی که انسان، بهویژه خانواده در آن زندگی میکند؛ منزل.۲. جایی که جانوران در آن زندگی میکنند؛ لانه؛ کنام.۳. هریک از چندضلعیهای موجود در یک صفحه: خانهٴ شطرنج، پیراهن چهارخانه.۴. [قدیمی] اتاق.۵. مکان انجام دادن کاری، ما...
-
توپ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] tup ۱. گوی لاستیکی که با آن بازی کنند.۲. یک بسته پارچه که در کارخانه به میزان معین پیچیده و به آن مارک زده باشند.۳. (نظامی) از ادوات جنگ با لولۀ بزرگ و دراز برای تیراندازی به مسافتهای دور: توپ صحرایی، توپ کوهستانی، توپ قلعهگیری، توپ سا...