کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مو به مو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
شعریه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به شعر) [عربی: شعریَّة] [قدیمی] ša'riy[y]e شبیه مو؛ مویین.
-
سدر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) sedr درختی گرمسیری و تناور با برگهای ریز و میوۀ کوچک و خوردنی که برگ آن برای شستشوی مو به کار میرود؛ کُنار؛ شجرالنبق.
-
آل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'āl در باور عوام، موجودی خیالی که بهصورت زنی لاغراندام با بدن پوشیده از مو تصور میشود و به زائوی تنها آسیب میرساند، جگر او را میدَرَد، و یا بچهاش را میدزدد.
-
پیاز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) piyāz ۱. ساقۀ زیرزمینی، مدور، خوراکی، و لایهلایۀ گیاه پیاز به رنگ سفید، قرمز، یا زرد.۲. گیاه علفی این ساقه با برگهای نوکتیز و گلهای سفید مایل به سبز.۳. ساقۀ زیرزمینی و تغییرشکلیافتۀ گروهی از گیاهان تکلپهای که با ورقههای ناز...
-
پاپیون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: papillon (= پروانه؛ شاهپرک] pāpiyon ۱. وسیلۀ تزئینی از جنس پارچه و به شکل پروانه که با کش یا سنجاق به یقه، لباس، یا مو بسته شود.۲. نوار یا روبانی که به این شکل گره خورده است.
-
حنا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حناء] ‹حنان› (زیستشناسی) hanā ۱. گَردی سبزرنگ که از گیاهی به همین نام بهدست میآید و برای رنگ کردن پوست و مو به کار میرود.۲. درختی کوچک با گلهای سفید و معطر که از گَرد آن حنا تهیه میشود.
-
ارانگوتان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: orang-outan (= آدم جنگلی)، مٲخوذ از مالایایی] ‹اوراناوتان، اورانگوتان› (زیستشناسی) 'orāngu(o)tān میمونی از خانوادۀ نخستیان با موهای قهوهای مایل به قرمز و دستهای بلند که صورت، دست، و پایش مو ندارد.
-
چارهگر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) čāregar ویژگی کسی که با اندیشه و تدبیر دردی را درمان کند یا کاری را به سامان برساند؛ چارهساز؛ چارهکننده؛ چارهاندیش: ◻︎ زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست / راه هزار چارهگر از چارسو ببست (حافظ: ۸۰).
-
چتری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به چتر) [سنسکریت. فارسی] čatri ۱. مانند چتر؛ به شکل چتر.۲. ویژگی نوعی آرایش مو که در آن موهای جلو پیشانی را کوتاه میکنند و بر پیشانی میریزند.۳. ویژگی درخت یا بوتهای که شاخههای آن چرخی و مدور و شبیه چتر باشد.
-
فتی شیسم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) [فرانسوی: fétichisme] fetišism ۱. پرستش بت یا چیز غیر ذیروح از سنگ و چوب و جز آن.۲. (روانشناسی) نوعی بیماری روحی که شخص به چیزی که متعلق به معشوق باشد از قبیل چند تار مو یا تکهای از لباس او دل میبندد و آن را به حد پرستش دوست می...
-
تا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مخففِ تار] [قدیمی] tā ۱. [مقابلِ پود] تار.۲. رشتۀ ریسمان.۳. تار مو.۴. (موسیقی) سیم یا مفتول سازهای زهی: ◻︎ مغنی ملولم دوتایی بزن / به یکتایی او که تایی بزن (حافظ: ۱۰۵۸).
-
روییدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ruy(')idan ۱. سبز شدن و برآمدن گیاه از زمین؛ رستن؛ نمو کردن.۲. رشد کردن بعضی از اجزای بدن: روییدن مو.۳. [مجاز] بیرون آمدن چیزی از چیز دیگر: از گردنش سری دیگر رویید.۴. [مجاز] به وجود آمدن؛ ایجاد شدن.۵. (مصدر متعدی) [قدیمی] رویاندن؛ پرو...
-
خرس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) xers ۱. (زیستشناسی) پستاندار گوشتخوار تنومند با دمی کوتاه و بدنی پوشیده از مو به رنگ زرد تیره، قهوهای، یا سفید که بر کف پا راه میرود و هنگام جنگ بر روی دو پا میایستد.۲. (صفت) [عامیانه، مجاز] چاق.〈 خرس قطبی: (زیستشناسی) پستانداری سفی...
-
تیغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: tiy] tiq ۱. آلتی فلزی، با لبۀ بسیارتیز که با آن مو میتراشند؛ استره.۲. هر آلت تیز و برنده.۳. شمشیر.۴. (زیستشناسی) خار.۵. بلندی و تیزی سر کوه: ◻︎ چون ز کوه آن طلسمها برداشت / تیغها را به «تیغ» کوه گذاشت (نظامی۴: ۶۶۳).۶. [مجاز] شعاع؛ ت...
-
انگور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) 'angur ۱. میوۀ خوشهای با دانههای آبدار و شیرین به رنگها و انواع گوناگون.۲. درخت این میوه؛ تاک؛ مو؛ رَز.〈 انگور عسکری: (زیستشناسی) نوعی انگور که دانههای ریز و پوست نازکِ سبز دارد.〈 انگور صاحبی: (زیستشناسی) نوعی ...