کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مورد توجه قرار داد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
فرمالیسم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: formalism] formālism نظریهای در نقد ادبی که شکل ظاهری اثر را مورد توجه قرار میدهد؛ شکلگرایی.
-
مراقبت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مراقبَة] morāqebat ۱. نگهبانی کردن؛ زیر نظر قرار دادن.۲. دیدبانی؛ نگهبانی.۳. (تصوف) توجه کامل داشتن سالک نسبت به حق.
-
انتزاع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'entezā' ۱. (روانشناسی) فعالیت ذهنی که در آن از مجموع ویژگیهای یک چیز، ویژگی خاصی از آن مورد توجه قرار میگیرد.۲. [قدیمی] برکندن؛ از جای بیرون کشیدن.۳. [قدیمی] برکنده شدن.
-
طعمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: طعمَة] to'me ۱. خوراکی که برای به صید حیوانات و ماهیان استفاده میشود.۴. جانور کوچکی که خوراک جانوران قویتر میشود.۵. کسی یا چیزی که برای سوءاستفاده مورد توجه قرار میگیرد.
-
شکاکین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ شَکّاک] ‹شکاکان› šakkākin ۱. = شکاک۲. کسانی که در عقاید مذهبی شک میآورند.۳. (فلسفه) جمعی از حکما که معتقد بودند علم به چیزی که ورای تجربه قرار داشته باشد محال است و در هیچ امری نباید رٲی و حکم قطعی داد و همۀ امور را باید با شک و ش...
-
دیهیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [یونانی] ‹داهیم› deyhim ۱. (زیستشناسی) نوعی از گلآذین شبیه گلآذین خوشهای که گلهای آن همه در یک سطح قرار دارد، مانند گلآذین گلابی و گیلاس.۲. حلقههایی از بخار که گرد ماه یا خورشید پیدا میشود.۳. [قدیمی] تاج؛ افسر؛ کلاه پادشاهی:◻︎ چو دیهیم ...
-
غرق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: غرَق] qarq ۱. فرو رفتن در آب؛ غوطهور شدن.۲. خفه شدن در آب.۳. (صفت) انباشته؛ آغشته؛ محصور: زن غرق در طلا و جواهر بود.۴. (صفت) ویژگی کسی که کاملاً به چیزی یا کسی توجه دارد: غرق مطالعه بودم.۵. (صفت) [عامیانه، مجاز] ویژگی کسی که کاملاً...
-
زدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: žatan, zatan] zadan ۱. چیزی را با فشار و به طور ناگهانی به جایی کوبیدن: تخم مرغ را زد به دیوار.۲. (مصدر لازم) وارد کردن فشار یا ضربه به چیزی: زد توی سر خودش.۳. [عامیانه، مجاز] نصب کردن؛ چسباندن: تابلو را به دیوار زدم.۴. وارد کردن...
-
چشم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: čašm] če(a)šm ۱. (زیستشناسی) عضو حسی و بینایی بدن انسان و حیوان.۲. [مجاز] نظر؛ نگاه اجمالی: چشمم به او افتاد.۳. [مجاز] انتظار؛ توقع: ◻︎ گر از دوست چشمت بر احسان اوست / تو در بند خویشی نه در بند دوست (سعدی۳: ۳۹۲).۴. [عامیانه، مجاز] = &l...
-
چرخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) čarx ۱. وسیلهای مدور با حرکت دورانی که دور محور خود میچرخد: چرخ درشکه، چرخ گاری، چرخ اتومبیل.۲. هر نوع وسیلۀ مکانیکی دستی یا موتوری دارای حرکت چرخشی: چرخ خیاطی، چرخ پنبهریسی، چرخ نخریسی.۳. هر نوع وسیلۀ کوچک چرخدار جهت حمل بار.۴. [عامیانه] ...