کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منزل کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
هم منزل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] hammanzel دو یا چند تن که دریک منزل بهسر ببرند؛ همخانه.
-
جستوجو در متن
-
تعمیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] ta'mir ۱. آباد کردن؛ مرمت کردن خرابی خانه؛ قابل سکنی کردن جا و منزل.۲. [قدیمی] زندگی دراز کردن.
-
مهاجرت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مهاجَرة] mohājerat ۱. از جایی به جای دیگر رفتن و در آنجا منزل کردن.۲. دوری کردن از شهر و دیار خود.
-
سکونت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: سکونة] sokunat ۱. اقامت کردن؛ مسکن گزیدن؛ منزل کردن.۲. [قدیمی] آرامش.۳. [قدیمی] وقار؛ متانت.
-
مرحله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مرحلَة، جمع: مراحل] [قدیمی] marhale ۱. جای فرود آمدن؛ منزل.۲. جای کوچ کردن.۳. مسافتی که مسافر در یک روز طی کند.
-
خانه داری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) xānedāri فن یا هنر اداره کردن خانه، شامل آشپزی، خیاطی، بهداشت، تغذیه، تربیت اطفال، اقتصاد، صنایع دستی، اخلاق، مقررات خانوادگی، و مانند آن؛ تدبیر منزل.
-
عمارت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عمارة، جمع: عمارات] 'emārat ۱. بنا؛ ساختمان؛ بنای عالی: ◻︎ هرکه آمد عمارتی نو ساخت / رفت و منزل به دیگری پرداخت ـ وآن دگر پخت همچنین هوسی / واین عمارت به سر نبرد کسی (سعدی: ۵۲).۲. (اسم مصدر) [قدیمی] ساختن؛ آباد کردن.
-
لنگ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) lang ۱. انسان یا حیوانی که پایش آسیب دیده و نتواند درست راه برود.۲. پای آسیبدیده که بلنگد.۳. خسته و وامانده: ◻︎ پای ما لنگ است و منزل بس دراز / دست ما کوتاه و خرما بر نخیل (حافظ: ۱۰۱۹).۴. نیازمند به چیزی.〈 لنگ کردن: (مصدر متعدی) [عامیان...
-
آبخورد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آبخور، آبشخور› [قدیمی] 'ābxord ۱. [مجاز] نصیب؛ قسمت؛ روزی: ◻︎ جان شد اینجا چه خاک بیزد تن / کآبخوردش ز خاکدان برخاست (خاقانی: ۶۱).۲. کنار رودخانه، تالاب، سرچشمه، و محلی که از آنجا آب بردارند یا آب بخورند: ◻︎ در او نیست روینده را آبخورد / ک...
-
خانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: xānak] xāne ۱. بنایی که انسان، بهویژه خانواده در آن زندگی میکند؛ منزل.۲. جایی که جانوران در آن زندگی میکنند؛ لانه؛ کنام.۳. هریک از چندضلعیهای موجود در یک صفحه: خانهٴ شطرنج، پیراهن چهارخانه.۴. [قدیمی] اتاق.۵. مکان انجام دادن کاری، ما...
-
رفتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [پهلوی: raftan] raftan ۱. [مقابلِ آمدن] دور شدن از شخص یا جای مورد اشاره.۲. رسیدن به شخص یا جای مورد اشاره: به رفت منزل.۳. پیمودن؛ طی کردن.۴. روان شدن؛ روان بودن: خون رفتن.۵. آغاز کردن مطلب: برویم سر اصل مطلب.۶. واقع شدن؛ صورت پذیرفتن؛ ات...
-
جا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: giyāk] ‹جای› jā ۱. محل.۲. هر قسمتی از فضا یا سطح که کسی یا چیزی در آن قرار بگیرد.۳. منزل.۴. اثر باقیمانده از چیزی بر روی یک سطح: جای مُشت.۵. بستر: جا تَر است و بچه نیست.۶. جانشین؛ عوض؛ ازا: ◻︎ اگر جای من غیری گزیند دوست حاکم اوست / حرا...