(مصدر لازم) [پهلوی: raftan] ۱. [مقابلِ آمدن] دور شدن از شخص یا جای مورد اشاره.
۲. رسیدن به شخص یا جای مورد اشاره: به رفت منزل.
۳. پیمودن؛ طی کردن.
۴. روان شدن؛ روان بودن: خون رفتن.
۵. آغاز کردن مطلب: برویم سر اصل مطلب.
۶. واقع شدن؛ صورت پذیرفتن؛ اتفاق افتادن.
۷. [مجاز] از دنیا رفتن؛ درگذشتن؛ فوت کردن.
۸. [مجاز] قطع شدن: اگر سرش«برود» نمازش نمیرود.
۹. [مجاز] از جریان افتادن؛ قطع شدن جریان: برق رفت.
۱۰. در آستانۀ انجام گرفتن کاری: توپ میرفت که گُل بشود.
۱۱. [مجاز] خوردن یا نوشیدن چیزی: یک شیشه نوشابه را یک نفس میرفت.
۱۲. انجام دادن حرکت ورزشی: روپایی رفتن، بارفیکس رفتن، درازنشست رفتن، شنا رفتن.
۱۳. گذشتن: ◻︎ دریغا که فصل جوانی برفت / به لهوولَعِب زندگانی برفت (سعدی۱: ۱۸۴).
۱۴. ساییده شدن.
۱۵.[مجاز] از دست دادن: وقتی ورشکست شدم همهٴ پولهایم رفت.
۱۶. داخل شدن: سوزن رفت توی دستم.
۱۷. بیان شدن؛ گفته شدن: ذکر خیر شما میرفت.
۱۸. شبیه بودن: حلالزاده به داییاش میرود!.
۱۹. قربان رفتن: قدرت خدا را بروم.
۲۰. [قدیمی] به اتمام رسیدن: ◻︎ برق یمانی بجست بادبهاری بخاست / طاقت مجنون برفت خیمهٴ لیلی کجاست (سعدی۲: ۳۳۱).
۲۱. [قدیمی] رفتار کردن؛ عمل کردن: به روش خود میرفت.
۲۲. [قدیمی] ارسال شدن.
۲۳. [قدیمی] سزاوار بودن.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
مؤلف: حسن عميد، سرپرست تأليف و ويرايش: فرهاد قربانزاده، ناشر: اَشجَع، چاپ نخست: ۱۳۸۹
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.