کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منافق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
منافق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] monāfeq ۱. کسی که ظاهرش خلاف باطنش باشد؛ دورو.۲. کسی که در باطن کافر باشد و به زبان اظهار دینداری کند.۳. کسی که اظهار دوستی کند و در باطن دشمن باشد.
-
جستوجو در متن
-
ملمع کار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی، مجاز] molamma'kār ریاکار و منافق.
-
ابلوک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹ابلک، ابلق› [قدیمی] 'abluk دورو؛ دورنگ؛ منافق.
-
دورنگ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) dorang ۱. هر چیزی که دارای دو رنگ باشد.۲. [مجاز] دروغگو؛ مزور؛ منافق.
-
یک چشم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) yekče(a)šm ۱. ویژگی کسی که یکچشم داشته باشد و چشم دیگرش کور و نابینا باشد.۲. [مجاز] ظاهربین و کوتاهنظر.۳. [مجاز] منافق.
-
زردگوش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] zardguš ۱. منافق و مفسد: ◻︎ زردگوشان به گوشهها مردند / سر به آب سیه فرو بردند (نظامی۴: ۶۰۲).۲. بیکاره.۳. ترسناک.۴. پشیمان.
-
دورو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹دوروی› doru ۱. ویژگی پارچه یا چیز دیگر که پشتوروی آن از حیث طرح و رنگ با هم فرق داشته باشد.۲. [مجاز] کسی که گفتارش خلاف کردارش باشد؛ منافق؛ مزور: ◻︎ از مجلس ما مردم «دوروی» برون کن / پیش آر می سرخ و فروکن گل دوروی (فرخی: ۳۶۵).۳. (اسم) (زیست...