کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مقیاس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مقیاس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: مقاییس] meqyās آنچه با آن اندازۀ چیزی را معین کنند؛ اندازه؛ آلت سنجش.
-
جستوجو در متن
-
ری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مخففِ منِ ری] ray مقیاس وزن در ایران برابر چهار من تبریز.
-
کارکرد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) kārka(e)rd ۱. اندازه و مقیاس کار انجامشده.۲. [قدیمی] کار؛ کردار؛ عمل.
-
اشل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: échelle] 'ešel ۱. رتبۀ کارمندان دولت؛ پایه.۲. مقیاس رتبهبندی و تعیین درجات.۳. مقیاس سنجش اندازههای طرح یا نقشه نسبت به نمونۀ واقعی.۴. خطکش یا وسیلهای دیگر که به کمک آن اندازههای واقعی تبدیل میشوند یا برعکس.
-
دما
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: damāk] damā ۱. گرمی؛ حرارت.۲. درجۀ حرارت؛ اندازۀ گرمی یا سردی برحسب مقیاسهای قراردادی.
-
معیار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: معاییر] me'yār ۱. آلتی که با آن چیزی سنجیده شود؛ مقیاس و آلت سنجش؛ اندازه؛ پیمانه.۲. سنگ محک و ترازو برای سنجش طلا.
-
معیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mo'ayyer ۱. مقیاسگیرنده؛ عیارگر.۲. کسی که عیار پول را بسنجد.۳. نکوهشکننده؛ عیبگو.
-
یارد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [انگلیسی: yard] yārd مقیاس طول برای پارچه در انگلستان و امریکای شمالی، معادل ۳۶ اینچ یا ۹۲ سانتیمتر یا ۱۴ گره.
-
اندازه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: handāčak] ‹انداز› 'andāze ۱. هرچه با آن چیزی را بسنجند؛ آنچه مقدار چیزی را با آن تعیین کنند؛ مقدار؛ مقیاس؛ پیمانه.۲. کمیتی که بتوان آن را بر اساس معیارهای مخصوص سنجید.۳. حد معقول و مورد پذیرش برای چیزی.۴. [قدیمی] قدر؛ مرتبه؛ لیاقت.
-
عیار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: عِیار] 'ayār ۱. میزان فلزی گرانبها در یک آلیاژ.۲. مقیاس سنجش چیزی؛ معیار.۳. میزان؛ اندازه.۴. [قدیمی، مجاز] خلوص؛ تازگی.۵. [قدیمی، مجاز] ترازو؛ ترازوی وزن کردن طلا و نقره.۶. (اسم مصدر) [قدیمی] سنجیدن میزان خالص بودن طلا یا نقره.
-
میزان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] mizān ۱. مقیاس؛ معیار.۲. [جمع: موازین] اندازه؛ مقدار.۳. سالم؛ سرحال.۴. (نجوم) هفتمین صورت فلکی منطقةالبروج که درنیمکرۀ جنوبی قرار دارد.۵. هفتمین برج از برجهای دوازدهگانه، برابر با مِهر؛ ترازو.۶. (موسیقی) هریک از جملات مساوی زمانی که در...
-
انداز
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ انداختن) 'andāz ۱. = انداختن۲. اندازنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آتشانداز، تیرانداز، سنگانداز، کلوخانداز.۳. انداختهشده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): پسانداز.۴. مناسب برای انداختن (در ترکیب با کلمۀ دیگر): زیرانداز، روانداز.۵. (اسم) [قدی...
-
انگاره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) 'e(a)ngāre ۱. پندار؛ تصور.۲. فکروخیال.۳. (اسم) ظرف دستهدار فلزی که استکان، لیوان و امثال آنها را در آن قرار میدهند.۴. (اسم) [قدیمی] سرگذشت.۵. (اسم) طرحی که برای نقاشی تهیه شود.۶. (اسم) اندازه؛ مقیاس.۷. (اسم) [قدیمی] حساب.۸. (اسم) ...
-
بحر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: بُحُور و بِحار] bahr ۱. دریا.۲. (ادبی) وزن شعر؛ مقیاس اوزان عروضی. Δ تعداد بحور شعر نوزده است: طویل، مدید، بسیط، وافر، کامل، هزج، رجز، رمل، منسرح، مضارع، مقتضب، مجتث، سریع، جدید، قریب، خفیف، مشاکل، تقارب (متقارب)، و تدارک (متد...