کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معاشرت کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
مخالطت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مخالَطة] ‹مخالطه› [قدیمی] moxāletat ۱. با هم آمیزش و معاشرت داشتن.۲. آمیخته کردن.۳. دوستی و معاشرت؛ همنشینی.
-
مخامرت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مخامَرة] [قدیمی] moxāmerat ۱. مقیم شدن.۲. پیوسته در خانه بودن.۳. در فروش حیله کردن.۴. راه یافتن شکوتردید در دل.۵. آمیختن باهم؛ معاشرت کردن.
-
صحبت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: صحبة] sohbat ۱. گفتگو.۲. مشغول شدن و پرداختن به چیزی.۳. آمیزش جنسی؛ جماع.۴. [قدیمی] یار و همدم شدن.۵. [قدیمی] یاری و همدمی؛ معاشرت.〈 صحبت کردن (داشتن): (مصدر لازم) ١. گفتگو کردن. ٢. [قدیمی] همنشینی کردن.
-
آمیختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: āmēxtan] ‹آمیزیدن، آمیغدن، آمیغیدن› 'āmixtan ۱. آمیخته کردن؛ درهم کردن؛ درهم ساختن و مخلوط کردن دو یا چندچیز با هم.۲. (مصدر لازم) درهم شدن؛ آمیخته شدن؛ مخلوط شدن.۳. (مصدر لازم) [قدیمی] رفت و آمد، معاشرت: ◻︎ تو با خوبرویان ب...
-
استصحاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'esteshāb ۱. (فقه) حکم دادن به باقی بودن حالت سابق، هنگام شک داشتن در یک حُکم، مثلاً درصورت غیبت طولانیمدت کسی حکم به زنده بودن او میدهند.۲. [قدیمی] کسی را به صحبت و معاشرت دعوت کردن.
-
قهر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] qahr ۱. [مقابلِ آشتی] خدشهدار شدن پیوند دوستی دو نفر که موجب ترک گفتگو میشود.۲. (صفت) [عامیانه] دارای رابطۀ خدشهدارشده.۳. غضب؛ خشم؛ کین: قهروغضب.۴. ظلم؛ ستم؛ جور.۵. [قدیمی] چیرگی.۶. [قدیمی] عقوبت؛آزار؛ تنبیه.۷. (تصوف) تسلط خداوند...
-
افتادن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [پهلوی: ōftātan] ‹اوفتادن، افتیدن، افتدن، فتادن› 'oftādan ۱. از بالا به پایین افتادن؛ سقوط کردن؛ فرود آمدن.۲. [عامیانه، مجاز] بیاستفاده در جایی رها شدن.۳. [عامیانه، مجاز] بستری یا زمینگیر شدن.۴. وقوع حادثهای بهصورت ناگهانی.۵. در ...
-
چله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مخففِ چهله] čelle ۱. روز چهلم وقوع امری.۲. ایامی در تابستان و زمستان که اوج شدت گرما یا سرماست.۳. [مجاز] مکان خلوتی که صوفیان در آن به ریاضت میپردازند.۴. (تصوف) چهل روزی که صوفیان در آن به ریاضت و عبادت میپردازند.〈 چلهٴ تابستان:۱. چهل ر...