کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مساعد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مساعد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mosā'ed ۱. مناسب.۲. همبازو؛ یارویاور؛ موافق.
-
واژههای همآوا
-
مصاعد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ مصعد] [قدیمی] masā'ed = مصعد
-
جستوجو در متن
-
عون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: عَون، جمع: اعوان] [قدیمی] 'o[w]n ۱. مساعدت؛ یاری.۲. (صفت) مساعد؛ مددکار؛ پشتیبان خادم.
-
شرطه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: شرطَة، معرب، مٲخوذ از پهلوی: artakš] ‹شرتا، شرته› [قدیمی] šorte بادی که برای کشتیرانی مساعد باشد و کشتی را به مقصد برساند؛ باد موافق.
-
جوان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: ĵuvān، مقابلِ پیر] javān ۱. آنکه یا آنچه به حد میانۀ عمر طبیعی خود رسیده باشد؛ بُرنا.۲. [مجاز] کمتجربه.۳. [قدیمی، مجاز] مساعد و موافق: بخت جوان.
-
بلند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) boland ۱. [مقابلِ کوتاه] دراز: چوب بلند.۲. قدکشیده؛ برافراشته؛ مرتفع: کوه بلند.۳. [مقابلِ پَست] [مجاز] پراهمیت؛ ارجمند: مقام بلند، نسب بلند.۴. [مجاز] مساعد: بخت بلند.۵. بسیار شدید و رسا: صدای بلند.〈 بلند شدن: (مصدر لازم)۱. افراخته شدن.۲. ب...
-
باد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: vāt] bād ۱. (هواشناسی) هوای متحرک؛ حرکت شدید یا ضعیف هوا که در اثر اختلاف درجۀ حرارت و به هم خوردن تساوی وزن مخصوص در نقاط مختلف کرۀ زمین به وجود میآید.۲. ‹واد› ورم، آماس، و برآمدگی در بدن یا چیز دیگر.۳. [مجاز] غرور؛ نخوت؛ خودبینی.&la...