کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مردمکتنگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
مردمک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) mardomak دریچهای میان عنبیه که نور را به داخل چشم هدایت میکند؛ مردمه.
-
تنگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) tangi ۱. کوچکتر از اندازۀ مورد نظر بودن: تنگی لباس.۲. باریکی و کمپهنا بودن.۳. کم بودن فضا یا گنجایش.۴. [مجاز] دشواری.۵. [مجاز] کمیابی.۶. [مجاز] کم بودن زمان.۷. [قدیمی] نزدیکی.〈 تنگی نفس: (پزشکی) درد سینه که انسان بهسختی نفس بکشد؛ ...
-
چشم تنگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] ce(a)šmtangi ۱. بخل.۲. حسد.۳. حرص؛ آزمندی.
-
دست تنگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] dasttangi تنگدستی؛ تهیدستی؛ بیچیزی.
-
دل تنگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] deltangi افسردگی؛ تنگدلی؛ اندوهگینی.
-
نفس تنگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] (پزشکی) nafastangi مرضی که شخص به سبب آن به سختی نفس میکشد؛ ضیقالنفس؛ نفستنگ بودن.