کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متناوب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
متناوب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: متَناوب] mote(a)nāveb آنچه بهنوبت بیاید؛ یکی پس از دیگری.
-
جستوجو در متن
-
آلترناتیو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فرانسوی: alternative] (برق) 'ālternātiv ۱. شخص یا شیوهای که جانشین دیگری میشود.۲. جریان متناوب الکتریسیته.
-
سیار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] sayyār آنکه یا آنچه همیشه یا به طور متناوب حرکت کند یا از جایی به جای دیگر برده شود: چراغ سیار.
-
فازمتر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: phasemètr] (برق) fāzmetr نوعی پیچگوشتی با لامپ کوچکی در بالای دستۀ آن که با روشن شدن آن وجود جریان برق متناوب معلوم میشود.
-
جزر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی، مقابلِ مد] jazr پایین رفتن متناوب و منظم سطح آب دریا بر اثر نیروی جاذبۀ ماه یا خورشید.〈 جزرومد: پایین رفتن و بالا آمدن متناوب و منظم سطح آب دریا بر اثر نیروی جاذبۀ خورشید و ماه.
-
آس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سُریانی] ‹آسمار، اسمار، اسفار› (زیستشناسی) 'ās = مورْد〈 آس برّی: (زیستشناسی) درختچهای با میوۀ ترش، برگهای متناوب، و تخمدانهایی در پایین گلبرگها.
-
مالاریا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: malaria] (پزشکی) mālāriyā بیماری واگیردار عفونی که از طریق پشۀ آنوفل به انسان منتقل میشود و با تبولرزهای شدید و متناوب همراه است.
-
تمیس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از لاتینی] ‹تمس› (زیستشناسی) tamis گیاهی بالارونده با برگهای متناوب به شکل قلب، گلهای خوشهای و به رنگ سبز، و میوههای کوچک و کروی و ترشمزه.
-
سعدان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) sa'dān ۱. گیاهی دارای برگهای متناوب و خارهای سهپهلو که شتر آن را بهرغبت میخورد و بهترین علف برای شتران است.۲. نوعی میمون.
-
خازن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) xāzen ۱. (برق) آلتی در بعضی دستگاههای برقی که انرژی برق در آن ذخیره میشود، جریان مستقیم را مسدود میکند، و جریان متناوب را عبور میدهد.۲. (صفت) [جمع: خَزَنَة و خُزّان] [قدیمی] نگهبان خزانه؛ خزانهدار.
-
آونگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آوند، آون› [قدیمی] 'āvang ۱. ریسمانی که خوشههای انگور یا میوۀ دیگر را به آن ببندند و از سقف خانه یا دکان یا جای دیگر آویزان کنند که تا زمستان بماند: ◻︎ چون برگ لاله بودهام و اکنون / چون سیب پژمریده بر آونگم (رودکی: ۵۲۶).۲. (صفت) هر چیز آ...
-
بنفشه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: vanafšak] ‹بنفسج› (زیستشناسی) banafše گیاهی زینتی، با ساقههای باریک، برگهای متناوب، و گلهایی به رنگهای مختلفِ بنفش، آبی، و زرد که بعضی از انواع آن مصرف دارویی دارد.〈 بنفشهٴ طبری: (زیستشناسی) نوعی بنفشۀ خودرو که در مازندران و ...
-
تمر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: تُمُور و تُمْران] (زیستشناسی) tamr ۱. خرما.۲. = 〈 تمرهندی〈 تمر هندی: (زیستشناسی)۱. درختی زیبا و شبیه درخت گل ابریشم با گلهای زرد یا سرخرنگ، چوب سخت و سنگین، و برگهای دراز و متناوب که هر برگ دارای ۲۰ تا ۳۰ برگچه میباش...
-
لنگر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از یونانی] langar ۱. آهن و زنجیر بسیارسنگین که کشتی را با آن از حرکت بازمیدارند.۲. آلتی که از ساعتهای دیواری آویزان میکنند و با تکان خوردن متناوب آن چرخهای ساعت به حرکت درمیآید، پاندول.۳. ‹لنگری› [قدیمی] جای وسیع برای پذیرایی مهم...