کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ماهیت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ماهیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ماهیّة، مرکب از ما (حرف استفهام عربی) + هی (ضمیر منفصل مفرد مؤنث غایب) + یت (علامت مصدری)، جمع: ماهیات] māhiy[y]at حقیقت؛ طبیعت؛ نهاد؛ سرشت.
-
جستوجو در متن
-
ماهیات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ ماهیَّة] [قدیمی] māhiy[y]āt = ماهیت
-
کیمیااثر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [معرب. عربی] kim[i]yā'asar آنچه اثر کیمیا داشته باشد و ماهیت چیزی را تغییر بدهد.
-
اکتناه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'ektenāh به کُنهِ چیزی رسیدن؛ به ماهیت چیزی پی بردن.
-
پاتولوژی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: pathologie] (پزشکی) pātoloži شاخهای در علم پزشکی که دربارۀ منشاء، علت، و ماهیت بیماریها بحث میکند؛ آسیبشناسی؛ دردشناسی.
-
اگزیستانسیالیسم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: existentialisme] (فلسفه) 'egzistānsiyālism مکتبی که معتقد است وجود مادی انسان مقدم بر ماهیت یا جوهر روح او است و انسان میتواند به میل خود سرنوشتش را تعیین کند؛ اصالت وجود.
-
اکسیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی] 'eksir ۱. کیمیا؛ جوهری که تصور میشد میتواند ماهیت جسمی را تغییر دهد، مثلاً جیوه را نقره و مس را طلا کند.۲. [مجاز] معجون هرچیز بسیار مفید و کمیاب.۳. (تصوف) [مجاز] نظر مربی و مرشد کامل که ماهیت شخص را تغییر دهد.۴. (ت...
-
عین الیقین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] 'eynolyaqin ۱. (تصوف) مرحلۀ دوم یقین، پس از علمالیقین که سالک بهسبب صفای باطن به کشف بسیاری از اسرار جهان نائل میشود.۲. [قدیمی] یقین به کیفیت و ماهیت چیزی با دیدن آن به چشم؛ یقین داشتن بر ماهیت امری یا چیزی که به چشم دیده شده، چنا...
-
جوهری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به جوهر) [معرب. فارسی] jo[w]hari ۱. آغشته به جوهر.۲. [مقابلِ عَرَضی] (فلسفه) [قدیمی] مربوط به حقیقت و ماهیت چیزی.۳. (صفت نسبی، اسم) [قدیمی] جواهرفروش.۴. (اسم) [قدیمی] مادۀ مخدر.
-
حق الیقین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] haqqolyaqin ۱. یقین داشتن به ماهیت چیزی که به جمیع حواس دریافته شده و هیچ شک و تردید در آن نباشد.۲. (تصوف) سومین مرحله از مراحل سهگانۀ سلوک، پس از علمالیقین و عینالیقین، برابر با شهود حق در مقام عین جمع.
-
شاخص
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] šāxes ۱. برآمده؛ مرتفع.۲. چشمگیر؛ برجسته.۳. (اسم) [مجاز] پارامتر؛ آنچه مقدارش ماهیت چیزی را معین میکند.۴. (اسم) خطکش مدرجی که در نقشهبرداری استفاده میشود.۵. (اسم) [مجاز] نمودار؛ نماینده.۶. (اسم) [مجاز] علامتی که در آفتاب برای تعیین و...
-
جنس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] jens ۱. [جمع: اجناس] کالا؛ متاع.۲. ماهیت یا کیفیت بنیادی.۳. گروهی با ویژگیهای مشترک.۴. (زیستشناسی) از واحدهای ردهبندی جانوران و گیاهان، شامل چند گونه و بخشی از یک تیره.۵. [جمع: اجناس] (منطق) هر کلیای که شامل انواع متعدد باشد، مثل جنس...
-
قدر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی، جمع: اَقدار] qadr ۱. اندازه گرفتن؛ اندازه کردن چیزی.۲. ارزش؛ اعتبار.۳. اندازه.۴. شب قدر.۵. حرمت؛ وقار.۶. نودوهفتمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۵ آیه؛ انّا ٲنزلنا؛ اهل الکتاب.〈 قدر مشترک: (منطق) مفهومی کلی که در افراد خود مشترک...
-
مایه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) māye ۱. موجب؛ دلیل؛ باعث: ◻︎ ای مایهٴ درمان نفسی ننشینی / تا صورت حال دردمندان بینی (سعدی۲: ۷۳۴).۲. اصل؛ بنیاد؛ پایه.۳. [مجاز] مجموعۀ معلومات و دانش کسی.۴. [مجاز] قدرت؛ توانایی: ◻︎ چو مایه ندارم ثنای ورا / ستایش کنم خاک پای ورا (فردوسی۲: ۱۲۸۵)....