(اسم) ۱. موجب؛ دلیل؛ باعث: ◻︎ ای مایهٴ درمان نفسی ننشینی / تا صورت حال دردمندان بینی (سعدی۲: ۷۳۴).
۲. اصل؛ بنیاد؛ پایه.
۳. [مجاز] مجموعۀ معلومات و دانش کسی.
۴. [مجاز] قدرت؛ توانایی: ◻︎ چو مایه ندارم ثنای ورا / ستایش کنم خاک پای ورا (فردوسی۲: ۱۲۸۵).
۵. [مجاز] پول؛ ثروت؛ سرمایه.
۶. (ادبی) [مجاز] مضمون؛ تم.
۷. [مجاز] بهره؛ نصیب: ◻︎ ز دانش چو جان تو را مایه نیست / به از خامشی هیچ پیرایه نیست (فردوسی۲: ۲۳۱۴).
۸. مادۀ اصلی.
۹. (پزشکی) دارویی که برای جلوگیری از ابتلا به یک بیماری به انسان تزریق میشود؛ واکسن.
۱۰. [مجاز] مقدار؛ اندازه.
۱۱. (موسیقی) ماهیت گام و دستگاهی که نوازنده و خواننده در آن حالت موسیقی را اجرا مینمایند: در مایهٴ شور، در مایهٴ دشتی.
۱۲. (موسیقی) [قدیمی] از آوازهای ششگانۀ موسیقی ایرانی.
۱۳. [قدیمی، مجاز] مقام؛ جاه؛ ارزش و مقدار.
۱۴. [قدیمی] هریک از عناصر چهارگانه نزد قدما (آب، خاک، باد، و آتش).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
مؤلف: حسن عميد، سرپرست تأليف و ويرايش: فرهاد قربانزاده، ناشر: اَشجَع، چاپ نخست: ۱۳۸۹
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.