کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لیلى پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
پهلوگه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] pahlugah = پهلوگاه: ◻︎ پهلوگه دخمه را گشادند / در پهلوی لیلیاش نهادند (نظامی۳: ۵۲۹).
-
ام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اُمَّهات] [قدیمی] 'om[m] ۱. مادر.۲. [مجاز] اصل هر چیز.〈 ام لیلی: شراب سیاهرنگ.〈 ام حباب: دنیا.〈 ام زنبق: [قدیمی، مجاز] خمر؛ شراب.
-
اکسون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'aksun ۱. نوعی دیبای سیاه گرانبها.۲. [مجاز] جامۀ سیاه فاخر: ◻︎ اطلس و اکسون مجنون پوست است / پوست خواهد هرکه لیلیدوست است (عطار: ۳۸۸).
-
رفتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [پهلوی: raftan] raftan ۱. [مقابلِ آمدن] دور شدن از شخص یا جای مورد اشاره.۲. رسیدن به شخص یا جای مورد اشاره: به رفت منزل.۳. پیمودن؛ طی کردن.۴. روان شدن؛ روان بودن: خون رفتن.۵. آغاز کردن مطلب: برویم سر اصل مطلب.۶. واقع شدن؛ صورت پذیرفتن؛ ات...