کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لغات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لغات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ لُغَة] loqāt = لغت
-
جستوجو در متن
-
لغت شناس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] loqatšenās آنکه لغت بشناسد؛ آنکه لغات یک زبان و معانی آنها را بداند.
-
دهناد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] dehnād نظم و ترتیب؛ نظام و نسق. Δ از لغات دساتیر.
-
لغت نامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] loqatnāme کتابی که شامل لغات، ترکیبات و اصطلاحات یک زبان باشد؛ کتاب لغت؛ فرهنگ.
-
غریب القرآن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] qaribolqor'ān لغات و اصطلاحاتی از قرآن مجید که به مرور زمان فهم آنها دشوار شده و محتاج به تفسیر است.
-
ساده نویسی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) sādenevisi ساده و بیتکلف و قابل فهم چیز نوشتن؛ پرهیز از تکلفات و به کار بردن لغات مشکل.
-
بربری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به بربر، هریک از افراد ساکن قسمتهای شمالی افریقا) barbari زبانی از خانوادۀ زبانهای سامی ـ حامی که با زبان عربی مخلوط شده و قسمت عمدۀ لغات آن عربی است.
-
غریب الحدیث
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] qaribolhadis لغات و اصطلاحاتی از احادیث نبوی که به مرور زمان فهم آنها دشوار گردیده و محتاج تفسیر و توضیح است.
-
پشتو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پختو› po(a)štu زبان بومی مردم افغانستان که شعبهای از زبان فارسی و مخلوط از لغات فارسی و عربی و هندی است و با الفبای فارسی نوشته میشود.
-
دساتیری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به دساتیر، کتابی که در قرن دهم هجری در هندوستان بهدست آذرکیوان و پیروان او به زبانی مجعول فراهم شد) [قدیمی] dasātiri مربوط به دساتیر و کلمات آن: لغات جعلی دساتیری در نوشتههای عدهای وارد شده و باعث اشتباه آنان گردیده است.
-
فرهنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: frahang] ‹فرهنج› farhang ۱. علم؛ دانش.۲. ادب؛ معرفت.۳. تعلیموتربیت.۴. آثار علمی و ادبی یک قوم یا ملت.۵. کتابی که شامل لغات یک زبان و شرح آنها باشد؛ لغتنامه.〈 فرهنگ عامه: = 〈 فرهنگ عوام〈 فرهنگ عامیانه: = 〈 فرهنگ عو...
-
پازند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) pāzand ۱. ترجمۀ زند به فارسی.۲. شرح و تفسیری که مانند حاشیه در پای اوراق زند نوشتهاند و آن به زبان پهلوی و غالباً با لغات فارسی و به خط اوستایی و گاه به خط فارسی بوده: ◻︎ گویند نخستین سخن از نامهٴ پازند / آن است که با مردم نااصل مپیوند (لبیبی...