کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لازم آمدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
لازم الاجرا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] lāzemol'ejrā امری که اجرای آن واجب است.
-
لازم الاضافه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] lāzemol'ezāfe در دستور زبان، کلمهای که باید بهصورت اضافه استعمال شود، مانند برایِ، از بهرِ.
-
جستوجو در متن
-
واپس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) vāpas بازپس؛ عقب؛ دنبال.〈 واپس آمدن: (مصدر لازم) [قدیمی] بازپس آمدن؛ باز آمدن.〈 واپس رفتن: (مصدر لازم) پس رفتن؛ عقب رفتن.
-
باهم
فرهنگ فارسی عمید
(حرف اضافه + ضمیر = قید) bāham ۱. با یکدیگر؛ بهاتفاق.۲. متحد.〈 با هم آمدن: (مصدر لازم) همراه یکدیگر آمدن.〈 با هم شدن: (مصدر لازم) متفق شدن.
-
ندا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] nedā آواز؛ بانگ.〈 ندا آمدن: (مصدر لازم) [قدیمی] خطاب آمدن.〈 ندا دادن: (مصدر لازم) [قدیمی] آواز دادن؛ آواز کردن.
-
زادن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: zātan] zādan ۱. زاییدن؛ فرزند آوردن؛ فرزند به دنیا آوردن.۲. [مجاز] تولید کردن.۳. (مصدر لازم) زاییده شدن؛ متولد شدن؛ به دنیا آمدن.۴. (مصدر لازم) پدید آمدن.
-
فرادست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مقابلِ فرودست] [مجاز] farādast آنکه بر دیگری تفوق و برتری دارد؛ بالاتر.〈 فرادست آمدن: (مصدر لازم) [قدیمی]۱. بهدست آمدن.۲. پیش آمدن.〈 فرادست دادن: (مصدر متعدی) [قدیمی] سپردن؛ به دست کسی دادن.
-
فراهم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) farāham ۱. آماده؛ مهیا.۲. (قید) [قدیمی] در کنار هم.۳. [قدیمی] گردآمده در یک محل.〈 فراهم آمدن: (مصدر لازم)۱. حاصل شدن؛ بهدست آمدن.۲. تٲلیف شدن.۳. [قدیمی] گرد آمدن؛ جمع شدن.〈 فراهم آوردن: (مصدر متعدی)۱. گرد آوردن؛ جمع کردن.۲. آماده کرد...
-
فروکش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) forukaeš = 〈 فروکش کردن〈 فروکش کردن: (مصدر لازم) [مجاز]۱. فرود آمدن؛ پایین آمدن.۲. به پایین کشیدن.۳. [قدیمی] عنان کشیدن و در جایی فرود آمدن.۴. فروریختن چاه، قنات، و مانند آن.
-
عار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] 'ār عیب؛ ننگ.〈 عار آمدن: (مصدر لازم) [عامیانه] ننگ داشتن.〈 عار بودن: (مصدر لازم) ننگ بودن.〈 عار داشتن: (مصدر لازم) ننگ داشتن؛ شرم داشتن.
-
بیرون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: bērōn، مقابلِ درون] ‹برون، بیرن› birun ۱. خارج.۲. ظاهر چیزی.۳. روی چیزی.〈 بیرون آمدن: (مصدر لازم)۱. خارج شدن؛ بهدر آمدن.۲. [قدیمی] ظاهر شدن.〈 بیرون آوردن: (مصدر متعدی)۱. بهدر آوردن؛ چیزی را از جایی درآوردن.۲. [قدیمی] آشکار ک...
-
پیدا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: paitāk, patyāk، مقابلِ نهان] peydā آشکار؛ نمایان؛ هویدا؛ ظاهر.〈 پیدا آمدن: (مصدر لازم)۱. پدید آمدن؛ بهوجود آمدن.۲. آشکار شدن؛ نمایان شدن: ◻︎ اخترانی که به شب در نظر ما آیند / پیش خورشید محال است که پیدا آیند (سعدی۲: ۴۳۰).〈 پی...
-
لازمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: لازِمَة، جمع: لوازم] lāzeme ۱. آنچه وجودش برای بودن چیزی یا پدید آمدن وضعیتی مورد نیاز است.۲. (صفت) [قدیمی] = لازم
-
برآمدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹ورآمدن› bar[']āmadan ۱. بالا آمدن.۲. پدید آمدن؛ ظاهر شدن.۳. سپری شدن.۴. روبهراه شدن کار و انجام یافتن آن.۵. برجستگی پیدا کردن.۶. ورم کردن.〈 بههم برآمدن: (مصدر لازم) [قدیمی]۱. تنگدل شدن؛ اندوهگین شدن.۲. خشمگین شدن.