کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لازم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لازم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] lāzem ۱. واجب؛ ضروری.۲. (ادبی) در دستور زبان، فعلی که با فاعل معنای آن تمام میشود و نیازی به مفعول ندارد.۳. [قدیمی] پیوسته.۴. [قدیمی] ثابت؛ پایدار.〈 لازم آمدن: (مصدر لازم) واجب شدن.〈 لازم داشتن: (مصدر لازم) چیزی را خواستن و...
-
واژههای مشابه
-
لازم الاجرا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] lāzemol'ejrā امری که اجرای آن واجب است.
-
لازم الاضافه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] lāzemol'ezāfe در دستور زبان، کلمهای که باید بهصورت اضافه استعمال شود، مانند برایِ، از بهرِ.
-
جستوجو در متن
-
الزم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'alzam ۱. لازمتر؛ واجبتر؛ بایستهتر.۲. لازمترین.
-
اندربایست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] 'andarbāyest = لازم
-
گسلیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) gose(a)lidan ۱. پاره کردن.۲. جدا کردن.۳. طی کردن.۴. (مصدر لازم) پاره شدن.۵. (مصدر لازم) جدا شدن.۶. (مصدر لازم) تمام شدن.
-
اوجب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: اَوجب] [قدیمی] 'o[w]jab واجبترین؛ لازمترین.
-
مایلزم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] māyalzam آنچه لازم باشد؛ ضروری.
-
عار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] 'ār عیب؛ ننگ.〈 عار آمدن: (مصدر لازم) [عامیانه] ننگ داشتن.〈 عار بودن: (مصدر لازم) ننگ بودن.〈 عار داشتن: (مصدر لازم) ننگ داشتن؛ شرم داشتن.
-
استلزام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'estelzām لازم بودن؛ لزوم؛ ضرورت.
-
بایا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] bāyā چیزی که مورد احتیاج باشد؛ ضروری؛ واجب؛ لازم.
-
بایست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت)[پهلوی: āpāyast] [قدیمی] bāyest واجب؛ لازم؛ دربایست.
-
بایستگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] bāyestegi ضرورت؛ ضروری و لازم و مورد حاجت بودن.