کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قهوه جوش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قهوه جوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] qahvejuš ظرفی که در آن قهوه میجوشانند.
-
واژههای مشابه
-
قهوه چی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. ترکی] qahveči کسی که در قهوهخانه قهوه و چای برای فروش آماده میکند.
-
قهوه خانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] qahvexāne جایی که در آن قهوه و چای دمکرده برای فروش آماده میشود.
-
قهوه خوری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] qahvexori فنجان کوچکی که با آن قهوه میآشامند.
-
قهوه ریز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] qahveriz ظرفی که از آن قهوۀ جوشیده در فنجان بریزند.
-
جستوجو در متن
-
جوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) juš ۱. (پزشکی) ضایعۀ پوستی به شکل دانههای ریز که از التهاب غدههای چربی پوست ناشی میشود.۲. (اسم مصدر) بههمبرآمدگی؛ اتصال؛ پیوند.۳. (صفت) در حال جوشیدن: آب جوش.۴. (اسم مصدر) [مجاز] هیجان؛ گرمی؛ جوشش.۵. (بن مضارعِ جوشیدن) = جوشیدن۶. جوشنده (د...