(اسم) ۱. (پزشکی) ضایعۀ پوستی به شکل دانههای ریز که از التهاب غدههای چربی پوست ناشی میشود.
۲. (اسم مصدر) بههمبرآمدگی؛ اتصال؛ پیوند.
۳. (صفت) در حال جوشیدن: آب جوش.
۴. (اسم مصدر) [مجاز] هیجان؛ گرمی؛ جوشش.
۵. (بن مضارعِ جوشیدن) = جوشیدن
۶. جوشنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): خودجوش، زودجوش.
۷. بهجوشآورنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): قهوهجوش.
۸. [قدیمی، مجاز] شورش؛ هنگامه؛ سروصدا.
〈 جوش خوردن: (مصدر لازم)
۱. (پزشکی) به هم آمدن سر زخم یا دو انتهای شکستگی استخوان و التیام یافتن آن.
۲. به هم اتصال یافتن دو تکه فلز، پلاستیک، و امثال آن، که از هم جدا نشود.
۳. به هم پیوستن و ترتیب یافتن دو چیز: معامله جوش خورد.
۴. [مجاز] خشمگین بودن.
〈 جوش دادن: (مصدر متعدی)
۱. به هم اتصال دادن دو تکه فلز، پلاستیک، و امثال آن، که از هم جدا نشود؛ جوشکاری.
۲. جوشاندن.
۳. [مجاز] پیوند دادن.
۴. [مجاز] به هم پیوستن و ترتیب دادن دو چیز: معامله را جوش داد.
〈 جوش زدن: (مصدر متعدی)
۱. پیوند دادن؛ متصل کردن.
۲. (مصدر لازم) [مجاز] خشمگین شدن.
۳. (مصدر لازم) [مجاز] مضطرب شدن؛ به جوش آمدن؛ شوریدهدل شدن.
۴. (مصدر لازم) [مجاز] به جوشوخروش آمدن و تلاش کردن.
۵. (مصدر لازم) جوشیدن؛ غلغل کردن.
۶. (مصدر لازم) (پزشکی) پیدا شدن جوشهای ریز در پوست بدن.
〈 جوشِ شیرین: (شیمی) گردی سفیدرنگ و تلخمزه که در طب برای رفع ترشی معده و سوءهاضمه و در صنعت برای ساختن لیموناد بهکار میرود. در پختن خوراکها نیز مصرف دارد. در نانوایی و شیرینیپزی گاهی بهجای خمیر ترش استعمال میشود؛ بیکربنات دوسود.
〈 جوش غرور جوانی: (پزشکی) نوعی بیماری پوستی که در دوران بلوغ ظاهر میشود و جوشهایی در پوست صورت بیرون میزند.
〈 جوشِ کوره: موادی که در کورههای ذوب فلزات پس از ذوب شدن سنگهای معدنی سرد میشوند و بهصورت تکهسنگهای متخلخل درمیآیند.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
مؤلف: حسن عميد، سرپرست تأليف و ويرايش: فرهاد قربانزاده، ناشر: اَشجَع، چاپ نخست: ۱۳۸۹
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.