کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قرارداد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قرارداد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] qarārdād ۱. تعهدی معملاً کتبی که بر اساس آن دو یا چند شخص حقیقی یا حقوقی وظایف و حقوقی نسبت به هم در نظر میگیرند.۲. عهدنامه؛ پیمان.
-
جستوجو در متن
-
کنترات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: contrat] konto(e)rāt قرارداد؛ مقاطعهکاری.
-
وعده گاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] va'degāh جای قرارداد؛ محلی که برای ملاقات معین شده.
-
عهدنامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] 'ahdnāme پیمان و قرارداد مکتوب میان دو یا چند شخص یا دولت.
-
قرارنامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] [منسوخ] qarārnāme ۱. (سیاسی) عهدنامه.۲. (حقوق) قرارداد.
-
پیمانی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی؛ منسوب به پیمان) peymāni ۱. کارمندی که استخدام او با قرارداد باشد.۲. قراردادی.
-
مزارعه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مزارَعَة] (فقه، حقوق) mozāre'e با هم زراعت کردن یا قرار کشتکاری باهم گذاشتن بر طبق قرارداد معین؛ عقدی که در آن صاحب زمین، زمین خود را به کس دیگر واگذار میکند که در آن زراعت کند و حاصل آن را میان خود قسمت کنند.
-
داوبرگرد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دوبرگرد› [قدیمی] dāvbargard در بازی نرد، پذیرفتن پیشنهاد حریف در هنگام ششدر شدن مبنی بر اینکه هرکس ببازد مبلغ بیشتری از میزان قرارداد بپردازد.
-
پروتکل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: protocole] porotokol, peretekol ۱. (سیاسی) صورت مجلس مذاکرات سیاسی؛ مقاولهنامه.۲. پیشنویس قرارداد یا صورتجلسۀ مذاکرات که بعد بهصورت پیمان درآید.۳. (سیاسی) تشریفات رایج در ارتباطات بینالمللی.
-
دبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: دبَّة] dabbe ظرف چرمی، فلزی، یا پلاستیکی که در آن روغن یا چیز دیگر میریزند؛ لورانک.〈 دبه درآوردن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز] نکول کردن؛ از قرارداد خود سر باز زدن.
-
ساخت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) sāxt ۱. ساختهشده.۲. (اسم مصدر) ساختن.۳. (اسم) ساختار.۴. [قدیمی] یراق و زین اسب؛ سازوبرگ.۵. [قدیمی] سلاح جنگ.〈 ساختوپاخت: [عامیانه، مجاز] قرارداد نهانی بین دو یا چند تن برای انجام دادن کاری؛ بندوبست.〈 ساختوساز:۱. ساخته و آماد...
-
عهد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: عهود] 'ahd ۱. پیمان؛ قرارداد؛ قولوقرار.۲. روزگار؛ زمان.۳. (اسم مصدر) به عهده گرفتن؛ ضمان.۴. [قدیمی] فرمان مکتوب پادشاه برای فرمانروایان ولایات؛ منشور.۵. [قدیمی] عهدنامه؛ پیماننامه.〈 عهد بستن: (مصدر لازم) پیمان بستن.〈...
-
پیمان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: patmān] peymān قولوقراری که کسی با کس دیگر بگذارد که بر طبق آن عمل کند؛ شرط.۲. قرارداد.۳. [قدیمی] عهد؛ بیعت.〈 پیمان بستن: (مصدر لازم) عهد بستن و قولوقرار گذاشتن برای انجام دادن کاری.〈 پیمان ساختن: (مصدر لازم) [قدیمی] = &lang...
-
صلح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] solh ۱. (سیاسی) دست کشیدن از جنگ با عقد قرارداد.۲. (حقوق) عقدی که در آن کسی ملکی، مالی، یا حقی از خود را به دیگری واگذار میکند و میبخشد.۳. (اسم مصدر) دعوایی را با قرار و پیمانی بین خود حلوفصل کردن؛ آشتی؛ سازش.〈 صلح کردن: (مصدر ل...